سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 

شیرین‌ترین خاطره «آهنگران» از شهید قاسم سلیمانی

حاج «صادق آهنگران» گفت: آن قدر حاج قاسم گریه می کرد و حال خوشی داشت که من به آن کسی که داشت فیلم می گرفت، یکی دوبار اشاره کردم که «ادامه بدهم؟»، گفت «ادامه بده»؛ معلوم بود که...
به گزارش  روابط‌عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، «تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند»؛ این جمله بخشی از سخنان معروف سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره «مشخصه شهدا» است.
 
1
 
سردار دل‌ها در حالی از «مشخصه شهدا» سخن گفته است که خود، از زمانی که به‌عنوان یک جوان، از کرمان پا به جبهه‌ها گذاشت، تا زمانی که به‌عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فرودگاه بغداد به شهادت رسید، در طول یک عمر مجاهدت خود، شهدای زیادی را از نزدیک درک، و بوی «شهادت» را در رفتار و اخلاق آن‌ها استشمام کرد؛ حال مگر می‌شود که چنین کسی که خود محبوب قلب تعداد زیادی از شهدا، از شهدای لشکر 41 ثارالله (ع) در دوران دفاع مقدس گرفته تا شهدای مدافع حرم در دهه جاری بوده است، بوی شهادت از رفتار و اخلاق او استشمام نشود.
 
 
حاج صادق آهنگران که نواهای حماسی او در جبهه‌ها، رزمندگان را بیش از پیش به سلاح توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع) مجهز می‌کرد و امروز صدای دلنشین او، اشک را از چشمان پیشکسوتان دفاع مقدس جاری می‌کند، با حضور در مقابل دوربین شبکه استانی کرمان، شیرین‌ترین خاطره خود از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را این‌گونه روایت کرده است، خاطره‌ای که نشان می‌دهد، سردار دل‌ها، پیش از آن‌که شهید شود، شهید بود.
 
 
«شیرین‌ترین خاطره‌ای که از شهید حاج قاسم سلیمانی به یاد دارم، این است که به من فرمودند که اگر می‌توانی، یک یا دو شب از شب‌های قدر را بیا و برای رزمندگان مدافع حرم در حرم حضرت رقیه (س)، مراسم احیاء را برگزار کن. من هم حسب‌ُالامر وی که به‌عنوان فرمانده بنده بود، چند سالی برای احیاء شب‌های قدر، به سوریه می‌رفتم. این خاطره‌ای که تعریف می‌کنم، به نظرم، آخرین دیدارم با شهید حاج قاسم سلیمانی بود:
 
1
شب بیست و یکم یا بیست و سوم ماه مبارک رمضان، در حرم حضرت رقیه (س) که در حال خواندن دعا و روضه بودم، یکی از خادمان به نام آقای «میری» آمد و به من گفت که «پیرمرد آمده است»؛ («پیرمرد» اسم رمزی حاج‌قاسم بود). من تصورم این بود که حاج‌قاسم آمده و در جمعیت نشسته است؛ اما بعد از پایان مراسم که همه رفتند و خادمان درهای حرم را بستند، به اتاقی در طبقه بالای حرم رفتم که برای سحری آماده شوم، در آن‌جا آقای «میری» گفت که «حاج‌قاسم گفته است که بیا پایین».
 
من هم خوشحال شدم و سریع دوباره به حرم برگشتم و از کنار ضریح رد شدم و به اتاق مسئول خدام رفتم. در آن‌جا با حاج‌قاسم، با آن تواضع و صفایی که داشت، احوال‌پرسی کردم تا این‌که گفت: «حاج صادق مراسم امشب به من نچسبید»، گفتم: «مگر در مجلس نبودید»، حاج قاسم گفت: «نه، در حقیقت نیامدم، همین جا نشسته بودم؛ اگر می‌شود، چند دقیقه در حد یک روضه هم که شده، بخوانید» بعداً فهمیدم که به‌دلیل مسائل امنیتی، نتوانسته بود به مجلس بیاید.
 
دو نفری آمدیم بیرون و نشستیم کنار ضریح حضرت رقیه (س)، هیچ‌کس هم در حرم نبود، البته یک نفری هم داشت با موبایل فیلم گرفت که گویا شهید «پورجعفری» بود و آقای «میری» هم داشت سحری آماده می‌کرد. حاج‌قاسم نشست و سر خود را گذاشت روی ضریح و من هم به فاصله یک متری وی، شروع کردم به خواندن زیارت عاشورا، چون تا آن‌جا که می‌دانم و یادم هست، حاج قاسم همیشه بعد از نمازها، اصولا زیارت عاشورا را می‌خواند. با این‌که خسته بودم؛ اما بعد از زیارت عاشورا، دوباره قرآن به سر گرفتن را هم خواندم و طبق روال، وقتی به «الهی به عَلیٍ» رسیدم، روضه‌ای خواندم و دعا را ادامه دادم.
 
مهم موضوع این است که وقتی من می‌خواندم، آن‌قدر حاج قاسم گریه می‌کرد و حال خوشی داشت که من به آن کسی که داشت فیلم می‌گرفت، (حالا خدا کند که فیلم آن وجود داشته باشد) یکی دوبار اشاره کردم که «ادامه بدهم؟»، گفت که «ادامه بده»، معلوم بود که به این حال حاج‌قاسم عادت داشت؛ خلاصه تا آخر دعا را خواندم و کمی صبر کردم تا از گریه‌هایش کمی کم شود، بعد از آن، آمد که تشکر کند؛ چون اصولا به مداح‌های اهل بیت (ع) بسیار احترام می‌گذاشت؛ آن‌شب با هم رفتیم به طبقه بالای حرم و سحری را با هم خوردیم. در این فاصله چندبار به من گفت که اگر شهید شدم، یادت باشد که برای من بخوانی.
۱۳ مهر ۱۳۹۹
کد خبر : ۱,۶۲۹
کلیدواژه ها: رزمنده، مقاومت، دفاع مقدس، حاج قاسم، شهید سلیمانی، آهنگران

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید