سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
/ خاطـرات

خاطرات آزادگان

روایت مهدی عباسی از عزاداری محرم در اردوگاه موصل ۴ +فیلم مداحی
در هشتمین عصر خاطره الماس‌های درخشان، آزاده و مداح مهدی عباسی به بیان خاطرات خود از عزاداری‌های دوران اسارت پرداخت.
محرم در بند| در اردوگاه موصل، با ایمان جنگیدیم، با عشق گریستیم
برگرفته از کتاب «فرزند منگشت»:
در کتاب «فرزند منگشت»، دکتر کیانی از محرم‌هایی روایت می‌کند که با نجوا و اشک، در سلول‌های تنگ شکل می‌گرفت؛ ماهی که برای اسیران، فرصتی برای ایستادن در کنار حسین(ع) بود.
روایت محمدرضا مولایی از عاشورای خونین در اسارت
در اردوگاهی در دل خاک دشمن، اسرای ایرانی، تاسوعای حسین را چنان زنده کردند که دشمن با تمام قوا به میدان آمد. اما چیزی نتوانست نام حسین را از لب‌هایشان پاک کند.
فیلمش هست؛ خودش گفت برای اسلام می‌روم، نه برای بشار!
آزاده سرافراز و برادر شهید مدافع حرم؛
حسین محمدی‌مفرد، آزاده سرافراز دوران اسارت از جواد، برادر شهیدش روایت می‌کند؛ شهیدی که در سوریه جنگید، اما نه برای سیاست، بلکه برای دفاع از دین.
چی شده؟ پدرتان مرده؟؛ طعنه عراقی‌ها به اشک‌های آزادگان در سوگ امام
هفتمین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛
«عراقی‌ها با بی‌رحمی به پشت پنجره‌ها می‌آمدند و با تمسخر می‌گفتند: “آها! چی شد؟ پدرتان مرده؟” نگاه بچه‌ها چنان از خشم می‌جوشید که اگر قدرتی بود، شاید همان لحظه آن سربازان عراقی را از بین می‌بردند.»
بازجویی، تهدید به اعدام و این پاسخ: «امام در قلب من است»
یکی از آزادگان ایرانی در خاطره‌ای از دوران اسارت، ماجرای بازجویی سختی را روایت کرده که در آن، باوجود تهدید به مرگ، از مواضع خود کوتاه نیامد.
از شیشه گذشت تا به چشم‌هایش برسد
آزادی اسرا اعلام شد. نوروز می‌آمد. خانه تکان خورده بود، کوچه چراغانی شده بود. توران بانو برای دیدن چشم‌های او، از درد گذشت. از خون گذشت. از شیشه گذشت.
شهید ابوترابی‌فرد: آن روز نگفتم، چون دروغ بود؛ امروز می‌گویم، چون حقیقت است
در روز آزادسازی خرمشهر در اردوگاه اسرا؛
وقتی خبر آزادسازی خرمشهر در اردوگاه پیچید، شهید ابوترابی‌فرد بار دیگر مرز میان حقیقت و دروغ را با خاطره‌ای روشن از سال‌های اسارت ترسیم کرد.
وقتی عشق، در غبار جنگ گم شد
‌«جنگ که شد، احمد رفت. همسرش ماند با دلتنگی، بی‌خبری، و دو فرزند کوچک. در سال‌هایی که رادیو تنها منبع امید بود، او از میان قاب‌های تلخ اسارت، دنبال چهره آشنای همسرش می‌گشت.»
صلاح‌الدین با تکریت ۵ فرق دارد؛ گفت‌وگویی برای تصحیح یک باور غلط
گزارش‌های رسمی چیزی نمی‌گویند، اما حافظه اسرا روایت دیگری دارد. صلاح‌الدین اردوگاهی بود که نه تکریت ۵ بود و نه شباهتی با آن داشت. گفت‌وگوی حاضر تلاشی است برای اصلاح یک روایت تاریخی و روشن‌کردن حقیقت اردوگاهی که همچنان ناشناخته مانده است.
« قبلی صفحه ۱ از ۵۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »

آخرین خاطرات

پس زمینه خبرنگار افتخاری
صفحه ویژه سید آزادگان