سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
ماه‌ترین ماهِ اسارت(۱۰)؛

نصب آینه و پاسبانی برای برگزاری مراسمات شب قدر

نصب آینه و پاسبانی برای برگزاری مراسمات شب قدر
آزاده سرافراز حاج غلامرضا رضایی، از شرایط ویژه اسرا در ماه مبارک رمضان و سختی ارتباط با معبود خصوصا در شب‌های قدر می‌گوید.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، رمضان در اسارت یکی از شیرین‌ترین ماه‌ها و در عین حال سخت‌ترین بود. شرایط ویژه‌تر می‌شد و در کنار مشکلات فراوان این ارتباط اسرا با معبود رنگ و بوی دیگری را به روزهای اسارت می‌داد. در این باره با آزاده سرافراز حاج غلامرضا رضایی گفتگویی کردیم که در ادامه می‌خوانید.

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

هنوز دو هفته از تولد دختر چهارمم نگذشته بود که بند پوتین‌هایم را گره زدم و راهی میدان جنگ شدم.

 از بچه‌های شناسایی عملیات بودم که در یک عملیات شناسایی با نیروهای بعثی درگیر شدیم و در ۶۴/۴/۱۲ هنگامی که ۲۶ ساله بودم به اسارت نیروهای بعثی‌ در آمدم. ابتدا ما را به اردوگاه رمادیه بردند چند ماهی در آنجا بودیم و بعد به الانبار منتقل کردند.

گاهی چند روز پشت سر هم ما را شکنجه می‌کردند یا جیره غذایمان را قطع می‌کردند و از هر راهی که می‌توانستد ما را شکنجه می‌دادند. با این سختی‌ها ولی لحظه‌ای از لطف خدا ناامید نبودیم و نماز و روزه خود را به جا می‌آوردیم.

بعثی‌ها به شدت نسبت به برگزاری مراسمات دسته جمعی مخصوصا در شب‌های قدر مخالفت می‌کردند از آنجایی که ما در تکاپو بودیم تا مراسمات شب‌های قدر را به جا آوریم یک آینه در پنجره قرار می‌دایم و یک نفر را نگهبان آینه تا اگر نیروی بعثی به اردوگاه نزدیک شد به ما خبر دهد و اینگونه از شکنجه احتمالی جلوگیری می‌کردیم.

 در ماه رمضان جیره غذایی ما همان وعده قبل بود غذای شام را افطار می‌خوردیم و وعده صبحانه را که یک دانه سموم با آب بود را به عنوان سحری می‌خوردیم و این گونه روزه داری می‌کردیم ما اسیر بودیم و از همه امکانات محروم. از لباس‌های بلندی که بعثی‌ها به ما می‌دادند آن‌ها را به تکه‌های کوچک‌تر تبدیل می‌کردیم و با آن گیوه درس می‌کردیم.

حدود هر سه ماه یکبار از طریق صلیب سرخ برای خانوده‌هایمان نامه می‌فرستادیم و آن ها هم برای ما نامه می‌فرستادند من تکه‌های کارتون را به شکل یک آلبوم در آورده بودم و آن‌ها را با نخ به هم وصل کردم و عکس‌هایی که از خانواده به دستم می‌رسید را در آن نگهداری می‌کردم.

اگر بخواهم از سختی های اسرا در زمان اسارت برایتان سخن بگویم شاید کلمات تمام شوند اما در آخر گله‌ای دارم. ما اسرا در دوران اسارت رنج بسیار کشیده‌ایم و به این امید پا به وطن گذاشتیم که دیگر این رنج‌ها تمام شده ولی فشار مشکلات اقتصادی روز به روز دردی بزرگ‌تر از شلاق‌های دشمن بر جسممان وارد می‌کند. وقتی که به ۶ فرزند تحصیل کرده خود می‌نگرم و همه را بیکار می‌بینم به خود می‌گویم من به فکر مردم وطن بودم و برای آن‌ها جنگیدم آیا کسی هم به فکر من هست...

 

۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
کد خبر : ۴,۹۲۱
کلیدواژه ها: رمضان در اسارت,آزاده,آزادگان,خاطرات اسارت,رمضان,غلامرضا رضایی

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید