سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 
برگرفته از کتاب ملاقات با غریبه‌ها؛

ماجرای سپاهی‌شدن یکی از اسرا در زندان بعثی‌ها

ماجرای سپاهی‌شدن یکی از اسرا در زندان بعثی‌ها
آزاده «قدرت‌الله مهرابی کوشکی» از دوران اسارتش در کتاب «ملاقات با غریبه‌ها» درباره ماجرای سپاهی‌شدن یکی از اسرا در زندان بعثی‌ها روایت می‌کند.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده «قدرت‌الله مهرابی کوشکی» متولد ۴۴/۶/۲۸ می‌باشد. وی در جریان جنگ تحمیلی در تاریخ ۶۱/۱۱/۲۱ به اسارت دشمن بعثی درآمد. دوران اسارت این آزاده سرافراز در اردوگا‌ه‌های «عنبر، رومادی۲ و موصل۳» سپری شد. مهرابی سرانجام در تاریخ ۶۹/۶/۴ با بازگشت به آغوش وطن دفتر اسارتش را به پایان رساند.

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

به مناسبت فرا رسیدن سوم شعبان المعظم و ولادت با سعادت سرور و سالار شهیدان و روز پاسدار خاطره‌ای از این آزاده سرافراز از دوران اسارتش در کتاب «ملاقات با غریبه‌ها» درباره ماجرای سپاهی‌شدن یکی از اسرا در زندان بعثی‌ها را باهم می‌خوانیم:

هر شب ماجرایی با عراقی‌ها داشتیم؛ بعضی از این اتفاق‌ها در عین دردناک بودن باعث خنده هم بود. یک شب در آسایشگاه را باز کردند؛ ۲۰ نگهبان بودند؛ ریختند توی آسایشگاه و دنبال «حرس خمینی» می‌گشتند. این اسمی بود که روی پاسدارها گذاشته بودند. بی‌خوابی‌شان گل کرده بود و می‌خواستند کمی وقت بگذرانند.

عراقی‌ها تصور می‌کردند هر کسی هیکل‌گنده‌تر و چاق‌تر دارد، پاسدار و سپاهی است. فکر می‌کردند سپاهی‌های ما مثل فرماندهان خودشان شکم‌گنده‌اند. یک بار در یکی از حمله‌ها یک راننده آذری‌زبان آمبولانس را گرفته بودند؛ طرف هیکلی داشت و این‌ها فکر کرده بودند که یکی از فرماندهان عالی‌رتبه را اسیر کرده‌اند. جنجالی در روزنامه‌هایشان راه انداختند.

آن‌ شب دنبال پاسدارها می‌گشتند. به ارشد آسایشگاه گفتند: بگو کی پاسدار است؟ ارشد حرفشان را ترجمه کرد و آخرش هم گفت: بچه‌ها این‌ها دنبال شر هستند. یکی بگوید که ما پاسدار نیستیم تا شر بخوابد. یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت: پاسدار به این راحتی‌ها اسیر نمی‌شود. اصلاً قیافه ما به پاسدارها نمی‌خورد. ارشد همه حرف‌ها را ترجمه کرد، اما فایده‌ای نداشت؛ ۱۵ نفر را به‌ زور جدا کردند؛ یکی از آن ۱۵ نفر، واحدی بود. آدم ساده و شوخ طبعی بود. همیشه امید داشت و همیشه شوخی می‌کرد.

این ۱۵ نفر به جرم سپاهی بودن روانه زندان عمومی اردوگاه شدند. همه کارهای این رفیقم خنده‌دار بود. چند دقیقه بعد صدای فریاد این ۱۵ نفر بلند شد. همه دنبال صدای او بودند؛ صدایش را که شنیدند از خنده ریسه رفتند. یک ساعت که گذشت آن ۱۵ نفر را از بازداشتگاه برگرداندند. قیافه‌‌اش خیلی خنده‌دار بود.

برای یک ساعت توی عمرش سپاهی شده بود؛ می‌گفت: چند بار به پدرم گفتم بگذار من بروم توی سپاه، اما قبول نکرد. می‌گفت: خطر دارد. بنده خدا چیزی می‌دانست. حالا خبر ندارد که من برای یک ساعت سپاهی شدم و پدرم در آمد. آن شب خیلی خندیدیم. با این خنده‌ها سختی‌های اسارت را تحمل کردیم.

انتهای پیام/

حضرت امام خمینى(ره): شما پاسداران مثل جوانهاى صدر اسلام هستید‏.

خبرنگار | مالک دستیار

۱۵ اسفند ۱۴۰۰
کد خبر : ۷,۲۸۴
کلیدواژه ها: کتاب ملاقات با غریبه‌ها,زندان عراق,آزاده قدرت الله مهرابی کوشکی,روز پاسدار,اردوگاه اسرا

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید