نذر کردم که اگر تا شنبه بعد آزاد شوم به پابوسی آقا امام رضا(ع) بروم.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به مناسبت ولادت امام رضا خاطره ای نقل شده از کتاب سیره ابوترابی جلد اول منتشر میشود.
ببخشید
اشتباه شده است
در یکی
از شبهای قبل از انقلاب، همسر آسید علی اکبر و دخترشان به منزل ما آمدند. همین که
رسیدند دخترش گفت: عمه جان دیشب بابایم را گرفتند. من که حسابی شوکه شده بودم از
همسر داداش پرسیدم: چه شده؟ گفت: دیشب عدهای به منزل ما آمدند و همه جای خانه را
جستجو کردند و آسید علی اکبر را هم بردند و من هم متوجه نشدم چرا ایشان را بردند.
آن شب
ما خیلی نگران شدیم. چون هر وقت آسید علی اکبر بازداشت میشد، فکر میکردیم دیگر
او را نمیبینیم. یک هفته پس از این قضیه همسر آسید علی اکبر به منزل ما آمد و
گفت: امشب شام بیایید خانه ما. پرسیدم: چه خبر است؟ گفت: آسید علی اکبر آزاد شده
است.
اصلاً نمیتوانستم این خبر را باور کنم. به منزل
ایشان رفتیم. آسیدعلی اکبر در منزل بود. وقتی علت آزادیاش را پرسیدم، گفت: شب
شنبه که مرا بازداشت کردند، نذر کردم که اگر تا شنبه بعد آزاد شوم به پابوسی آقا
امام رضا(ع) بروم. لذا چند روزی مرا در بازداشتگاه نگه داشتند و بعد
گفتند: ببخشید. اشتباه شده و ما شما را به جای کس دیگری دستگیر کردهایم و سپس مرا
آزاد کردند. فردای همان روز اخوی به همراه خانواده به زیارت آقا امام رضا(ع)
رفتند.
شانس
آوردید
یک روز
قبل از انقلاب که داشتم از زیارت حرم حضرت معصومه(س) بر میگشتم،
برادرم را نزدیک حرم دیدم، به من گفتند: توی ماشین بنشینید، شما را میرسانم.
پذیرفتم.
همین که
سوار خودرو شدیم و راه افتادیم، ایشان شک کردند و گفتند: فکر کنم کسی دارد ما را
تعقیب میکند. از آنجایی که در رانندگی تبحر خاصی داشتند، بلافاصله پایشان را روی
گاز گذاشتند و در جاده اراک با سرعت زیاد رانندگی کردند.
کمکم
که مطمئن شدند کسی ما را تعقیب نمیکند سرعتشان را کم کردند و به طرف قم برگشتیم.
در مسیر برگشت با شوخی به من گفتند: شانس آوردی که دیگر کسی ما را تعقیب نمیکند،
وگرنه تا خود اراک میرفتیم. (58)