ساعت حدود دو بعدازظهر بود. هوا نه گرم بود و نه سرد؛ همان دمایی که ذهنم را آماده میکرد برای شنیدن چیزهایی که تا پیش از آن، فقط در کتابها خوانده بودم. فرصتی پیش آمد تا از نزدیک لمسشان کنم.
به گزارش
پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان، هوا نه گرم بود و نه سرد؛ همان
دمایی که ذهنم را آماده میکرد برای شنیدن چیزهایی که تا پیش از آن، فقط در کتابها
خوانده بودم. فرصتی پیش آمد تا از نزدیک لمسشان کنم.
به ساختمان شهید سوداگر که رسیدم، از همان ابتدا
عطر تاریخ دفاع مقدس به مشامم خورد؛ و چه عطر دلانگیزی بود! عطری که سالها مشتاق
درکش بودم. جلسه در طبقه پنجم، سالن امام خمینی(ره) برگزار میشد.
در را که باز
کردم، انگار وارد یک قاب عکس شدم. اتاق روشن بود، اما نه از نورهای مصنوعی؛ هالهی
طبیعی آفتاب ظهر از پنجرهها میتابید و روی میز بیضیشکل سالن مینشست. دو عکاس در
رفتوآمد بودند، فلاشها گاه میدرخشیدند و صدای سخنان رهبر انقلاب در وصف آزادگان،
طنین باصلابتی در فضا داشت.
در میان این
همه، آزادگانی زنده و حاضر؛ چهرههایی که تا آن روز فقط نامشان را در کتابها خوانده
بودم، روبهرویم نشسته بودند.
وای، مگر میشد
این لبخندها، این آرامشها، متعلق به آنان باشد؟
صداها در هم
میپیچید. صندلیها منظم چیده شده، میزها آماده پذیرایی و ورقههایی روی آنها که قرار
بود حامل حرفهایی باشند که گاهی هیچگاه گفته نمیشوند. احساس میکردم این نشست فقط
یک جلسهی علمی نیست؛ قراریست برای گفتوگو درباره حقیقت، درباره روایتهایی که هم
درد دارند، هم افتخار، هم پرسش. قرار بود از مرز احساس بگذریم و به تعقل برسیم، بیآنکه
انسانیت را فراموش کنیم.
در گوشهای از
سالن، یکی از آزادگان نشسته بود؛ نگاهی استوارتر از هر تکیهگاه. کمی بعد فهمیدم او
«ابراهیم اعتصام»، نویسندهی
پرندههای کاغذی است. همان لحظه دانستم این نشست فقط دربارهی نوشتن نیست؛ باید دربارهی
«ننوشتن» هم حرف زد، دربارهی آنچه گفته نشده یا شاید هیچگاه گفته نخواهد شد.
جلسه با سرود
ملی آغاز شد. همه به احترام این خاک ایستادیم، و بدنم از این همه استواری مورمور شد.
وقتی واژهها به
چالش کشیده شدند
بحث «بایستهها
و نابایستههای خاطرهنگاری آزادگان» آغاز شد، اما خیلی زود از مرز تعارفات علمی عبور
کرد و به قلب دغدغههای انسانی رسید.
اساتید حاضر
در جمع، از جمله دکتر جواد کامور بخشایش، دکتر سمیه عباسی، دکتر سعید نجار، دکترعباسنژاد،دکتر سنگری،
فرزانه قلعهقوند و جمعی از
آزادگان، هر یک از زاویهای متفاوت اما با یک دغدغهی مشترک سخن گفتند:
چگونه خاطره
را بنویسیم که هم راست باشد، هم ماندگار، هم انسانی.
سعید نجار با
نگاهی تاریخی، خاطرهنگاری آزادگان را به دو موج تقسیم کرد: موج نخست، سکوت و احتیاط
در دوران اسارت برای حفظ جان اسرا؛ و موج دوم، روایتگری پس از آزادی که تا دهه ۹۰
ادامه یافت و حاصلش ۳۸ هزار عنوان کتاب بود.
اما پرسش او
فراتر از آمار بود:
«آیا مستندسازیها
دقیقاند؟ منابع معتبرند؟ روایتها بیطرفانهاند؟»
نوبت به دکتر
کامور بخشایش که رسید، با لحنی جدی گفت:
«اکنون دوران
ادبیات تعقلی است. باید با منطق و تحلیل به خاطرهنگاری نگاه کنیم، نه صرفاً با احساس.»
او از نبود آثار
جامع درباره تاریخ شفاهی اردوگاهها گلایه کرد و افزود:
«بیشتر به رنج
پرداختهایم تا ساختار، و گاه خاطرات تکراریاند. باید از اغراق و بزرگنمایی دوری
کنیم.»
اما ناگهان جرقهای
در انبار باروت افتاد.
دکتر سمیه عباسی،
از ساختار قدرت در خاطرهنگاری گفت: «باید دید چه
کسی روایت میکند و چرا؛ چون قدرت در روایت تأثیرگذار است، چه قدرت سیاسی، چه اجتماعی،
چه صنفی.»
سپس نوبت به
ابراهیم اعتصام رسید؛ همان چهره آرام و استوار، او گفت: «اینکه گفته شود در خاطرهنویسی
اغراق میشود، ظلم به ماست. وقتی اتفاقی در جمع دویست نفره میافتد، طبیعیست که همه
شاهدش باشند. شباهت روایتها خطا نیست.»
نشست بیش از
هر چیز عمق یک تفاوت فکری را آشکار کرد: تضادی میان نگاهی که خاطره را «روایت مقدس
ایمان» میبیند و نگاهی که آن را «متنیتی برای تحلیل قدرت» میخواند.
اما آنچه در
پایان در سالن طنین انداخت، یادآوری جواد کامور بود: «خاطرهنگاری اسارت، عهد وفا به
شهداست. وقتی روایت بر زبان جاری میشود و از حالت فردی بیرون میآید، به فرهنگی تبدیل
میشود که هویت یک ملت را میسازد.»
پایان نشست،
آغاز مسیری تازه بود؛ مسیری میان عاطفه و تعقل، میان تقدس و تحلیل؛ راهی برای یافتن
شیوهای از روایتگری که هم امانتدار حقیقت باشد و هم پاسدار تجربههای مقدس.
سمانه سادات
کریمی فرد
انتهای پیام/