سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
پیام آزادگان خراسان رضوی:

گزارش دیدار با آزادگان سرافراز حسینی و بافنده

گزارش دیدار با آزادگان سرافراز حسینی و بافنده
دست اندرکاران موسسه پیام آزادگان استان خراسان رضوی به دیدار خانواده های آزادگان سرافراز سیدغلامحسین حسینی و سعید بافنده بدرآباد رفته و ضمن دید و بازدید، پای روایت خاطرات آنان نیز نشستند.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به مناسبت سالروز ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (س) دست اندرکاران موسسه پیام آزادگان استان خراسان رضوی به دیدار خانواده های آزادگان سرافراز سیدغلامحسین حسینی و سعید بافنده بدرآباد رفته و ضمن دید و بازدید، پای روایت خاطرات آنان نیز نشستند.

سرگذشت کوتاهی از آزاده سرافراز آقای سید غلامحسین حسینی

هفت سال فاصله بین « عقد » تا « عروسی»

در والفجر مقدماتی برای اولین بار به اسارت درآمد و به سنگر سربازان عراقی منتقل تا در فرصت مناسبی به اردوگاه اعزام شود، در این فاصله کوتاه و چندساعته یکی از سربازان شیعه عراقی مقدمات فرار او و چند اسیر دیگر را فراهم میکند و پس از منفجر کردن چند سنگر بعثی ها، خود نیز با آنها بسمت ایران فرار میکند، پس از یکسال از این ماجرا، از سوی فرمانده ارشد منطقه تشویق به ازدواج شده تا دین خود را کامل نماید و لذا به دیار خود برمی گردد و بلافاصله مقدمات ازدواج او فراهم میشو ، بلافاصله روز پس از عقد به منطقه برگشته و یکماه بعد در عملیات خیبر برای بار دوم به اسارت در میآید و 7 سال در اسارت رژیم بعث باقی مانده که یکسال از این مدت بی نام ونشان بوده و پس از شناسایی توسط صلیب سرخ ارتباط مکاتبه ای او با خانواده برقرار میشود.

در یکی از مکاتبات خود به همسر خود اجازه میدهد معطل او نشده وبدنبال سرنوشت خود برود اما همسر ایشان نپذیرفته و در اوج ایثار صبورانه هفت سال در انتظار همسرش باقی میماند همسری که فقط با او بر سر سفره عقد نشسته و دیگر او را ندیده است، آقای حسینی نهایتا همراه با سایر آزادگان به وطن و آغوش خانواده برمیگردد و جالب اینجاست که فاصله مفارقت عروس و داماد بقدری زیاد و طولانی بوده که وقتی با همسر خود مواجهه میشود هیچکدام همدیگر را نمی شناختند.

215256

سرگذشت کوتاهی از آزاده سرافراز آقای «سعید بافنده بدرآباد»

 

می گفت بچه محله مهرآباد مشهد است، پدرش کشاورزی و تیراندازی را با کمک او آموخته بود. وقتی زمان خدمت سربازیش فرا رسید به ارتش پیوست و چون مهارت بالایی در تیراندازی داشت بعنوان تکاور و تک تیرانداز گروه شناسایی ویژه در جبهه مشغول خدمت شد، مهارتش در تیراندازی بحدی بود که او را « شکارچی» می نامیدند.

حتی گاهی در ماموریتهای سپاه هم از او استفاده میشد اما بالاخره تقدیر این بود که شکارچی خودش نیز شکار نیروهای بعثی شود، پس از اسارت به شهر تکریت و کمپ 16 و یک آسایشگاه 700 نفری منتقل میشود تا در زمره آزادگان بی نام ونشان باقی بماند، سرگذشتش در اسارت شنیدنی است.

گویا جدای از مهارت در تیراندازی به فنون رزمی هم آشنا بوده و قبل از اسارت در این زمینه فعالیتهایی داشته است. در اردوگاه یک آزاده دیگر که یک پای خود را از دست داده و استاد هنرهای رزمی بوده است اجازه پیدا میکند به تمرینات ورزش خود ادامه دهد که نیاز به حریف رزمی پیدا کرده و آزاده عزیز ما حریف رزمی او در اردوگاه میشود و جالبتر اینجاست که به هیچکس دیگر چنین فرصت و اجازه ای داده نمیشود او وسایر دوستان آزاده دست بکار شده و برای استاد هنرهای رزمی یک پای چوبی آماده میکنند تا مشکلاتش کمتر شود.

456456

 

انتهای پیام/

سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ. بارخدایاتو منزهى أَنْ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۱۲ آذر ۱۴۰۱
کد خبر : ۸,۰۲۳

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید