در دل اردوگاههای اسارت، لحظه توزیع نامهها به دست ارشدهای آسایشگاه یکی از نفسگیرترین صحنههای انتظار، دلتنگی و مقاومت بود؛ نامههایی که از دل خانهها برمیخاستند، از دیوارهای غربت عبور میکردند و روح اسیر را دوباره زنده میکردند.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مؤسسه فرهنگیهنری پیام آزادگان، اسرا بسته به روحیه و ظرفیت صبرشان، هنگام توزیع نامهها واکنشهای
گوناگونی داشتند. هر زمان نمایندگان صلیب سرخ وارد اردوگاه میشدند، چند نفر از اسرا
با شوقی خاموشنشدنی برای جابهجایی چمدانهای نامهها پیشقدم میشدند. پس از آن،
با سوت نگهبانان عراقی، همه به آسایشگاهها بازمیگشتند تا صلیبیها بتوانند در کمترین
زمان، این پیامهای امید را به دست صاحبانشان برسانند.
ارشدهای آسایشگاه در کنار نمایندگان صلیب
سرخ میایستادند و از نخستین چمدان، نامهها را تحویل میگرفتند. آنان که نام و نشانی
همه افراد را از حفظ داشتند، نامهها را جدا میکردند و برای آسایشگاهی شصتنفره گاهی
صدها نامه میرسید. برای کوتاه کردن رنج انتظار، ارشدها نامههای شناساییشده را با
سرعت میان افراد پخش میکردند؛ حرکتی سرشار از همدلی که میان صلیبیها و ارشدهای اردوگاه
جاری بود.
وقتی ارشد وارد آسایشگاه میشد، صلوات از
هر سو بلند میشد و چشمهای مضطرب، ریز و درشت، به دهان او دوخته میماند تا نامشان
خوانده شود. کسانی که روحیهای قوی داشتند آرام مینشستند، اما بسیاری با شوقی آشکار
گرد ارشد جمع میشدند تا پیام خانواده را هرچه زودتر بشنوند.
واکنش پس از گرفتن نامه متفاوت بود؛ اسیران
متأهل با اشک و لبخند از همسر و فرزند مینوشتند و جوانان مجرد از دلنگرانی خانواده
میگفتند.
در این میان، تکریتیها حکایتی تلختر داشتند.
در غربتی مطلق به سر میبردند؛ نامشان در هیچ فهرستی نبود و حزب بعث نشانی از آنها
به صلیب سرخ نمیداد. آنان مفقودالاثر شمرده میشدند و خانوادههایشان ناچار مراسم
شهادت برایشان میگرفتند، در حالی که قلبشان هنوز در بند اسارت میتپید.
برای اسرا، نامه فقط یک برگ کاغذ نبود؛ نشانی
از زندگی بود. هر واژهای امیدی تازه میکاشت و توان ایستادگی را دوچندان میکرد. در
روزهای سخت و طولانی اسارت، همین نوشتههای کوچک بزرگترین نیروی روحی آنان بود؛ یادگاری
از خانه که در تاریکترین لحظات، نوری روشن در دلها مینشاند.
منبع: ویکیآزادگان
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com