سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 
رمضان در نگاه آزادگان(۵)؛

زندگی در اسارت هر روزش رمضان بود/ دستاوردهای رمضان در اسارت

زندگی در اسارت هر روزش رمضان بود/ دستاوردهای رمضان در اسارت
وقتی روزهای اول اسارت رابه خاطر می آورم وآن را با روزهای آخر مقایسه می کنم می بینم خیلی چیزها به دست آوردم واین تجربه هایی که کسب کردم ارزش آن همه عذاب راداشت.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، ما در شهر و خانه خودمان  با علم به اینکه موقع افطار با انواع نوشیدنی ها، زولبیا وبامیه، خرما، نان و سبزی، آش و سوپ، به عنوان افطاری بعلاوه شام سنگینی که  بعد از افطاری میل می کنیم با این حال روزه داری برایمان سخت است و یک هفته بعد از آغاز ماه رمضان قدرت بدنی مان تحلیل می رود و وسط های ماه رمضان دچار کلیه درد، ضعف بینایی و بیماری های مختلف می شویم اما آزادگان در دوران اسارت با وجود مشقت و سختی های فراوان و آزار و اذیت های زندان بان ها از این خوان نعمت الهی و ماه رمضان نمی گذشتند و به هر قیمتی روزه می گرفتند.  

  سردارابوالقاسم رضایی از آزادگان سرافراز دوران هشت سال دفاع مقدس و اهل شهرری خاطرات زیبایی از ماه رمضان در اردوگاه «موصل یک» بیان کرده که شنیدنی است.  

سردارابوالقاسم رضایی کودکی و نوجوانی خود را در محله چشمه علی گذراند. سال 58 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و درهمان اولین روزهای آغازجنگ یعنی پانزدهم مهر ماه سال 59 به جبهه جنوب اعزام شد. اودرچند عملیات ازجمله : طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجرمقدماتی و خیبر شرکت داشت .  

رضایی سال 1363بعدازعملیات خیبر درمنطقه عملیاتی "دربندی خان "عراق به همراه چند نفر از همرزمانش درکمین دشمن گرفتار شدند. آنها تلاش کردند که محاصره را بشکنند و از تله عراقی ها بگریزند، لذا با آنها درگیر شدند. اما تعداد نیروهای عراقی خیلی بیشتر ازآنها بود. در این درگیری ها  رضایی ازناحیه کتف، پاها وشکم مجروح شد ، درگیری ها مدتی طول کشید. خشاب آنها خالی شد  و به ناچاردراسارت دشمن گرفتارآمدند و عراقی ها آنها را به اردوگاه موصل منتقل کردند.

سه ماه پر اضطراب و بی خبری خانواده

 مدت زیادی از پایان عملیات می گذشت اما ابوالقاسم هنوز به خانه نیامده بود و پدرومادر،همسر ودوفرزند خردسال او بی تابی می کردند.  سه ماه ازاسارت رضایی می گذشت وخانواده که تا آن روز هیچ خبرونامه ای ازاودریافت نکرده بودند برنگرانی شان افزوده شد که مبادا او به شهادت رسیده باشد؛ تا این که نامه ابوالقاسم ازطریق صلیب سرخ به دست خانواده اش رسید.

دستاوردهای رمضان در اسارت

رضایی می گوید: هر روز در اسارت برای ما دنیایی از خاطره بود، اما ماه مبارک رمضان گفتنی ها و خاطرات به یادماندنی شیرین تری دارد. وقتی روزهای اول اسارت رابه خاطر می آورم وآن را با روزهای آخر مقایسه می کنم می بینم خیلی چیزها به دست آوردم واین تجربه هایی که کسب کردم ارزش آن همه عذاب راداشت.

یکی این که به وحدت رسیده بودیم .این که حضرت امام می فرمودند موفقیت ما در گرو وحدت کلمه وحفظ وحدت است ، واقعا این وحدت بود که سبب شد بعثی ها نتوانند نیروهای ما را ازپا درآورند.

زندگی در اسارت هر روزش رمضان بود

ماه مبارک رمضان درآن زمان با مردادماه همزمان شده بود وگرمای هوا در عراق شاید به بیش از46 درجه رسیده و خرما پزان بود . حال وهوای ماه مبارک رمضان دراسارت ، با آنچه در شهرهای خودمان در ایران اتفاق می افتاد بسیار متفاوت بود . یکی این که عراقی ها روزانه دو وعده بیشتر غذا به ما نمی دادند ، آن هم به صورت جیره خشک که به اندازه دو وعده بیشترکفاف نمی داد و دوستان آزاده خودشان با این مواد اولیه درگرمای طاقت فرسا با سختی درآشپز خانه غذا طبخ می کردند. صبح ها یک وعده آش و برای نهارمقداری برنج با خورشت می دادند، اما شام نمی دادند . البته درطول سالیان اسارت آنقدر سهمیه غذا کم بود که تمام ماه های سال را می شد روزه گرفت، اما ماه رمضان شور وحال دیگری داشت .

 این جیره واقعا نیاز بدن انسان را تامین نمی کرد و کمبود غذا و خوراک سبب می شد که اسرا با کمبود ویتامین روبرو شوند وبدن آنها دچار ضعف شده وبنیه شان کم شده بود.

پیری زود رس ، ریزش مو  و ناراحتی های معده و سوء هاضمه یا بیماری های دیگردرافراد بسیاردیده می شد و فکر نمی کنم امروز آزاده ای به میهن بازگشته باشد که  ناراحتی معده یا بیماری دیگری نداشته باشد.

ذخیره مقداری از غذای شام برای وعده سحری

 مرحوم حاج آقا ابوترابی  برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم و سحری داشته باشیم پیشنهاد کرد که آشپزخانه هرگروه ده نفره، غذایی را که می گیرد، یک لیوان ازبرنج ومقداری ازخورشت را کنار بگذارند وساعت سه بعدازظهرکه وقت هواخوری تمام می شود ومی خواهند درهای بند را ببندند اینها راتحویل نماینده خودبدهند که هنگام سحر  بچه ها  غذایی برای خوردن داشته باشند وگرسنه نمانند .  تعداد نفرات هر بند150 نفر بود. هربند پانزده گروه غذایی داشت که پانزده لیوان غذا از نهار ظهر برای وقت سحر برمی داشتند وهمین تقسیم غذا بهانه ای می شد برای تجمع واتحاد بیشتر بین دوستان وهمین که مقداری غذابرای خوردن داشتیم وبا معده خالی نمی خوابیدیم  خیلی به ما کمک می کرد.این تدبیر حکیمانه مرحوم حاج آقا ابوترابی  بود که بچه ها رابیشتر به هم نزدیک می کرد وعلاوه براین که ازحال واحوال هم خبرداشتیم ،دشمن هم واهمه بیشتری ازما پیدا می کرد .

بدین ترتیب درماه مبارک رمضان ازآش صبحانه برای افطار وازنهار برای سحری استفاده می کردیم .ساعت سه بعدازظهر که قرار بود در بندها بسته شود مسئولان غذا می رفتند آش می گرفتند .چای  هم درداخل ظرف های پلاستیکی می ریختیم و روی آن رابا پتو می پوشاندیم تا موقع سحرگرم بماند .هرروز یک قرص نان ساندویچی سهمیه داشتیم ، این نان ها ازنوع نامرغوبی بود که خمیر آن به دست می چسبید  خمیر وسط نان را که نپخته بود در می آوردیم و جلوی آفتاب می گذاشتیم تا خشک شود بعد آن را می خوردیم. از سحر تاموقع افطار حدودا نفری پنج قاشق آش، ما رانگه می داشت.

برای سحر کمتر کسی می خوابید ،بعضی ها ازساعت یک بامداد تاهنگام اذان صبح بیدار می ماندند، دعا می خواندند و راز ونیاز می کردند وشب زنده داربودند.

مراسم احیا و ختم قرآن

در ماه مبارک رمضان به کمک عزیزانی که حافظ قرآن بودند قرآن راچند مرتبه ختم می کردیم .   سه -چهارگروه تشکیل می دادیم ،هرگروه به چهارنفر تقسیم می شد،ازساعت هشت تا ده واز ساعت دوازده تا دو زمانبندی می کردیم .هرنفر یک حزب می خواند تا یک جز کامل شود.

ماه رمضان برای ما برکات زیادی داشت ، درلیالی قدرمحدودیت داشتیم ، دشمن دراین ایام کنترل ونظارت بیشتری داشت اما با برنامه هایی که پیش بینی شده بود لیالی قدرهم به خوبی برگزار می شد البته نه به صورت جمعی. دربعضی بند ها که فشار و کنترل بیشتری بود، حتی به صورت فردی لیالی قدر  و احیا برگزار می کردیم.

نماز عید فطر ممنوع

برگزاری نماز عید فطر، نماز عید قربان و سایر آیین های سنتی و دینی که به طور جمعی برگزار می شد در اردوگاه ممنوع بود نمی توانستیم نماز را به صورت جماعت برگزارکنیم؛ اما داخل بندها  در دسته های هشت نفری نماز را به جا می آوردیم . دربرنامه اعیاد بزرگ در زمان هواخوری ازبند یک تا بند شانزده شروع به روبوسی همدیگر می کردیم وهمه 1850 نفر آزاده اردوگاه می آمدند وبه هم تبریک می گفتند. دراین گونه مواقع عراقی ها به وحشت می افتادند ،آنها می گفتند چه خبرشده است ؟مگرازایران مهمان آمده؟مگرتاحالاهمدیگر را ندیده اید؟مگرسفردیگری داشته اید؟ شما که همگی اینجا و درکنار هم بوده اید، پس این چه برنامه ای است؟!این کارها باعث می شد که اگر اختلاف جزئی بین بچه ها وجود داشت ، برطرف شود واتحاد و وحدت بیشتری میان اسرا به وجود بیاید.    

انتهای پیام/

اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ وسَهّلْ سَبیلی الى خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى الحَقّ المُبین.

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
کد خبر : ۸,۳۶۰

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید