وقوع آتشسوزی در انبار اردوگاه موصل ۲، مسیر اردوگاه را به سمت حکومتی نظامی و سرکوب شدید تغییر داد؛ جایی که خلیل فاتح، یکی از قهرمانان اسارت، قربانی ظلم و شکنجه شد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،
دوران اسارت اسیران ایرانی در اردوگاههای رژیم بعثی عراق، سرشار از رخدادها و اتفاقات تلخ و عبرتآموز است. برخی از این حوادث ناشی از مقاومت و تلاش اسیران برای حفظ کرامت و بقای خود بود و برخی دیگر نیز بر اثر بیاحتیاطی و بیتدبیری مسئولان عراقی به وقوع پیوست. حادثه آتشسوزی انبار در اردوگاه موصل ۲ که در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ رخ داد، از جمله این اتفاقات به یادماندنی است.
اردوگاه موصل ۲، که پیشتر به نام موصل ۱ شناخته میشد، دارای انبارهایی بود که وسایل متعددی در آن نگهداری میشد؛ از جمله سلاح، فانسقه، لباسها و آرمهای نظامی، رادیو و دیگر اقلام نظامی و غیرنظامی. اما نکته قابل توجه این بود که حفاظت از این انبارها به هیچوجه کافی نبود و عراقیها با بیدقتی تمام، درهای انبارها را باز میگذاشتند و تنها با ریختن مقداری پلیت و سیمخاردار، حصاری سطحی برای آنها ایجاد کرده بودند که به راحتی قابل نفوذ بود.
اسیران ایرانی به سرعت راه ورود به این انبارها را پیدا کردند و وسایل مورد نیاز خود را بیرون آوردند. بنا به روایتهای متعدد، آنها اقدام به جمعآوری رادیو، لباسهای نظامی، درجههای نظامی، اسلحههای کلاشینکف و کلت، نارنجک و فشنگ کردند؛ تجهیزاتی که به گمانشان در آینده ممکن بود به کار بیاید. این وسایل را در نقاط مختلف اردوگاه پنهان کردند.
اما در جریان رفتوآمد اسیران به انبار، به دلیل غفلت و بیاحتیاطی، آتشسوزی بزرگی رخ داد. دود غلیظی فضا را فرا گرفت و صدای انفجارهای پیدرپی از درون انبار به گوش رسید. سربازان عراقی، که از مهار آتش ناتوان بودند، ناچار به کمک اسیران شدند.
یکی از آزادهها در این باره میگوید: «عدهای از بچههای ما و عدهای از سربازان و گروهبانهای عراقی به داخل انبار ریختند، اما پیش از آنکه کسی به فکر خاموش کردن آتش بیفتد، همه در حال برداشتن وسایل برای خودشان بودند. وقتی بچههای ما دیدند آنها با سرعت مشغول دزدی هستند، آنها هم شروع کردند به برداشتن لوازم.»
رحمان صمصامی، آزاده دیگری، چنین روایت میکند: «عراقیها وقتی آتشسوزی را دیدند، گروهگروه آمدند تا آتش را خاموش کنند اما نتوانستند. از اسیران ایرانی کمک خواستند. در شلوغی آتش و دود، اسیران دست از برداشت وسایل برنداشتند و هر چه به دردشان میخورد، بیرون آوردند. چند نفر هم برای ترساندن عراقیها، بر طبلهای بزرگ و محکم کوبیدند تا آنها فکر کنند انفجاری رخ داده است و بترسند. عراقیها از ترس عقبنشینی کردند و در فرصت رفتوبرگشت، اسیران بخش بیشتری از وسایل کمحجم را بیرون آوردند و پنهان کردند.»
پس از این حادثه، عراقیها برای جلوگیری از دسترسی اسیران، جلوی انبار دیوار دو متری کشیدند، اما همچنان انبار برای اسیران قابل دسترس بود.
در روزهای پایانی سال ۱۳۶۱، فرار دو اسیر اوضاع اردوگاه را به کلی تغییر داد. فرماندهان و پرسنل سابق که روادارانه اردوگاه را اداره میکردند، جای خود را به گروهی جدید دادند که با سختگیری و خشونت فراوان اردوگاه را مدیریت کردند.
یکی از آزادهها میگوید: «بعد از فرار این دو نفر، قوانین سختگیرانهای بر اردوگاه حاکم شد. روزی چندین بار آمار میگرفتند و افراد را جمع میکردند. مسئولان و معاونان اتاقها به شدت کتک خوردند. افراد مظنون دستگیر و برخی شکنجه شدند، تعدادی به بغداد منتقل شدند.»
فرار ناموفق یکی دیگر از اسیران نیز باعث شد که عراقیها برخوردهای خشنتر و بیرحمانهتری اعمال کنند: «حکومت نظامی اعلام کردند. اطلاعیهای خواندند که اعلام کرد از این پس هیچ رفتاری مثل قبل نخواهند داشت؛ نماز جماعت، دعاهای دستهجمعی و اجتماعات ممنوع شد. از فردای آن روز کتککاریهای شدید شروع شد. همه تحت فشار بودند؛ حتی افراد حزباللهی و غیرحزباللهی را آزار میدادند. این فرار همه را به دردسر انداخت.»
در ادامه، عراقیها پنجرههای آسایشگاهها را بستند. یکی از اسیران، که مسئول مسدودسازی پنجرهها بود، متوجه شد اسیری به نام احمد کاشی (معروف به عطوفی) نارنجکی را از پنجره آسایشگاه برمیدارد و موضوع را گزارش میدهد. این نارنجک از وسایلی بود که در حادثه آتشسوزی انبار بیرون آورده و جاسازی شده بود.
عراقیها بلافاصله ارشد آسایشگاه ۶ و دو نفر دیگر را دستگیر و شکنجه کردند تا محل پنهانسازی سلاحها را اعتراف کنند، اما آنها بیگناه بودند و اعتراف نکردند. پس از شکنجههای شدید، خبرچین که این ماجرا را گزارش داده بود، به عراقیها گفت که احمد کاشی نارنجک را برداشته و دیگر افراد را ناپدید دیده است.
سرانجام احمد کاشی به همراه دو نفر دیگر بازداشت شدند. او را بیش از یک روز شکنجه کردند، ولی اعتراف نکرد تا اینکه خبرچین روبهروی او گذاشته شد و ناچار به اعتراف شد.
با اعتراف احمد کاشی، عراقیها به دنبال سایر سلاحها و همدستان او رفتند. تعداد زیادی از اسیران از جمله خلیل فاتح و چندین نفر دیگر دستگیر شدند و به اردوگاه موصل ۳ منتقل شدند.
شکنجهها به اوج خود رسید و خلیل فاتح، به علت شدت شکنجهها و برای نجات جان دیگران، مسئولیت تمام این دستبردها به انبار را به تنهایی بر عهده گرفت. با این حال، عراقیها همچنان به دنبال دستگیر کردن سایر افراد بودند، اما فاتح از معرفی کسی خودداری کرد.
پس از این شکنجههای طاقتفرسا، خلیل فاتح به شهادت رسید؛ وی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ پس از چندین شبانهروز شکنجه جان خود را از دست داد.
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com