در سالروز شهادت حسین لشگری، نخستین خلبان اسیر جنگ ایران و عراق، یاد و خاطره او همچنان زنده است. مردی که سالها در اسارت دشمن مقاومت کرد و اکنون در نبودش، آسمان ایران دلتنگتر از همیشه به نظر میرسد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، در روزهای پرالتهاب آغاز جنگ تحمیلی، نام حسین لشگری بهعنوان خلبان رشید ایرانی در تاریخ دفاع مقدس ثبت شد؛ مردی که بیش از ۱۸ سال در اسارت رژیم بعث عراق ماند و به «سیدالاسرا» شهرت یافت. روایت زندگی او، از لحظه آغاز تجاوز عراق تا واپسین لحظه حیات، تصویری روشن از شجاعت و ایمان یک رزمنده ایرانی ارائه میدهد.
آغاز تنش و عملیات هوایی
با شدت گرفتن اختلافات سیاسی و مرزی میان ایران و عراق، صدام حسین قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را بهطور یکجانبه لغو کرد. در پی این اقدام، ۲۶ شهریور ۱۳۵۹، ارتش عراق در مناطق مهران، قصرشیرین و پاسگاههای مرزی بازرگان، سوبله، صفریه، رشیدیه، طاووسیه، دوبرج و فکه، عملیات نظامی گستردهای آغاز کرد. تجاوز آشکار به خاک ایران، نیروی هوایی را به واکنش فوری واداشت.
در این زمان، حسین لشگری که به همراه خانوادهاش در مرخصی بود، به پایگاه هوایی دزفول فراخوانده شد تا در عملیات پروازی برای عقب راندن نیروهای دشمن شرکت کند. او پیش از عزیمت، بار دیگر به خانه بازگشت تا همسرش را در جریان شرایط احتمالی قرار دهد:
«خواهش میکنم خوب به حرفهایم گوش کن... اتفاقی نیفتاده، ولی باید بدانی اگر من اسیر یا شهید شدم، شجاعانه مسئله را تحمل کنی.» همسرش که از بازگشت ناگهانی او شگفتزده شده بود، پرسید: «مگر کجا میخواهی بروی؟» و پاسخی شنید که از عزم و آمادگی او حکایت داشت.
پرواز به زرباتیه و اسارت
روز ۲۷ شهریور، لشگری به همراه چند خلبان دیگر، در قالب دو دسته پروازی، مأموریت انهدام توپخانه دشمن در منطقه زرباتیه را با موفقیت اجرا کرد. اما هواپیمایش هدف آتش دشمن قرار گرفت و بهشدت آسیب دید. خودش روایت میکند:
«با وضعیتی که هواپیما داشت، مطمئن بودم قادر به بازگشت نیستم. دماغه هواپیما در حالت شیرجه بود و زمین هر لحظه به من نزدیکتر میشد. تصمیم نهایی را گرفتم، شهادتین را گفتم و دسته پرش را کشیدم.»
پس از فرود اضطراری، به اسارت نیروهای عراقی درآمد و بهعنوان نخستین خلبان ایرانی اسیر، به بازداشتگاه استخبارات عراق منتقل شد. سه ماه نخست اسارتش به بازجوییهای سنگین و شکنجه گذشت. بازجو با پرسشهایی مکرر، مانند تعداد هواپیماهای ایران یا رابطه مردم با امام خمینی(ره)، سعی داشت او را به سخن گفتن وادارد، اما مقاومتش بازجو را خسته و خشمگین کرده بود.
سالهای نخست اسارت و تغییر سرنوشت
در سالهای بعد، لشگری به زندان ابوغریب و سپس زندان سعدبنابیوقاص در پایگاه هوایی الرشید منتقل شد. تا پایان جنگ در کنار دیگر اسرا ماند، اما پس از آتشبس، برخلاف انتظار، از آنان جدا شد. رفتار عراقیها با او تغییر یافت؛ با احترام خطابش میکردند و او را «یا سیدی» مینامیدند. به دستور صدام حسین، به اسارت خانگی در محله یرموک بغداد برده شد؛ وضعیتی که قرار بود تا زمان نتیجهگیری مذاکرات تبادل اسرا ادامه یابد.
آزادی اسرا و انتظار طولانی
مرداد ۱۳۶۹، صدام حسین در نطقی تلویزیونی خبر عقبنشینی از اراضی ایران و آزادی اسرا را اعلام کرد. روز ۲۶ مرداد، نخستین گروه آزادگان از مرز گذشتند و مورد استقبال قرار گرفتند. اما لشگری در میان آنان نبود و حتی خبر آزادی قریبالوقوعش هم به گوشش نرسید. روزانه هزاران اسیر مبادله میشدند و در عرض ۲۰ روز، حدود ۸۰ هزار نفر آزاد شدند، اما همچنان او در بند بود.
این بیخبری تلخ، امیدش را کمرنگ کرد. همزمان، بحرانهای غذایی و بهداشتی ناشی از تحریم عراق و فشار روانی مأموران بر او شدت گرفت. پیشنهادهایی همچون دریافت تابعیت عراقی، ازدواج، پیوستن به گروهک مجاهدین خلق یا پناهندگی به کشور ثالث، بارها مطرح شد، اما او نپذیرفت. در این دوران، با یادآوری سخنان معلم دوران دبستانش درباره اهمیت برنامهریزی، تصمیم گرفت زندگی روزانهاش را سامان دهد.
انس با مارمولکها و روزهای تنهایی
تنهایی بزرگترین رنجش بود. دو مارمولک که هر روز از لوله هواکش بیرون میآمدند، همدم او شدند. سالها حضورشان برایش مایه دلگرمی بود، تا آنکه یک روز نیامدند و او با دلتنگی خطاب بهشان گفت: «مگر من چه بدی کردهام که امروز نیامدهاید؟ بیایید و مرا از تنهایی نجات بدهید.» روز بعد بازگشتند و شادی عجیبی به او بخشیدند.
ارتباط با صلیب سرخ و حفظ قرآن
در سال ۱۳۷۳، طارق عزیز در دیداری با رئیس کمیته بینالمللی صلیب سرخ، خبر زنده بودن لشگری را تأیید کرد. کمی بعد، نماینده صلیب سرخ، «مارک فیشر»، با او دیدار کرد. از آن زمان، امکان مکاتبه و اطلاع از خانوادهاش پس از ۱۵ سال فراهم شد. به شکرانه این نعمت، تصمیم گرفت تا پایان اسارت، کل قرآن کریم را حفظ کند.
آزادی پس از ۱۸ سال
اسفند ۱۳۷۶، در جریان اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی در تهران، توافق تبادل اسرای باقیمانده حاصل شد. فروردین ۱۳۷۷، حسین لشگری پس از حفظ کامل قرآن، پیش از بازگشت به کشور، به زیارت عتبات عالیات مشرف شد. روز ۱۷ فروردین، پس از ۱۸ سال اسارت، به میهن بازگشت و به دلیل طولانیترین مدت اسارت، «سیدالاسرا» لقب گرفت.
زندگی پس از آزادی و شهادت
سالهای پس از آزادی، با وجود آسیبهای جسمی ناشی از شکنجهها، در مسیر اعتلای ایران کوشید. سرانجام، ۱۹ مرداد ۱۳۸۸، پس از صرف شام با خانواده، دچار عارضه تنفسی شد و در آغوش همسرش به شهادت رسید. همسرش میگوید: «دستش در دستم بود و نگاهمان به هم گره خورده بود... دنیا برایم تیرهوتار شد.»
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com