سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
روایت یک هم‌اردوگاهی؛

از جاده آبادان ـ ماهشهر تا موصل یک؛ روایت زندگی عبدالرضا اصغرپور

از جاده آبادان ـ ماهشهر تا موصل یک؛ روایت زندگی عبدالرضا اصغرپور
از نخستین روزهای اسارت در جاده آبادان ـ ماهشهر تا زیارت کربلا در سال ۱۳۶۷، زندگی عبدالرضا اصغرپور روایت صبوری یک مرد است؛ مردی که حتی زیر فشار شکنجه بعثی‌ها خم به ابرو نیاورد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،  در ایام اربعین سیدالشهدا(ع) و سالروز بازگشت آزادگان به میهن، خبر درگذشت عبدالرضا اصغرپور، آزاده سرافراز دفاع مقدس، غمی تازه بر دل همرزمان و خانواده‌اش نشاند. او که از نخستین اسرای جنگ تحمیلی بود، در جاده آبادان ـ ماهشهر به اسارت نیروهای بعثی درآمد؛ آن زمان تنها یک سال از ازدواجش می‌گذشت و هنوز تازه‌داماد بود. اصغرپور از درجه‌داران شایسته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رفت و از اولین اسرایی بود که وارد اردوگاه «موصل یک قدیم» شد و در شکل‌گیری آن نقش داشت.

آشنایی در ماه رمضان اسارت

 به روایت علی علیدوست، هم‌اردوگاهی او، تیرماه ۱۳۶۰ و در نخستین ماه رمضان دوران اسارت، عراقی‌ها اعلام کردند کسانی که روزه می‌گیرند، ثبت‌نام کنند. برخی اسرا با این تصور که ممکن است باعث دردسر شود، از ثبت‌نام خودداری کردند، اما از میان ۱۲۰۰ اسیر، حدود ۴۵۰ نفر اعلام آمادگی کردند. روز اول ماه مبارک رمضان، فرمانده اردوگاه اسامی روزه‌داران را خواند و آنان را در چهار آسایشگاه، از شماره یک تا چهار، در یک سمت اردوگاه جای داد. علیدوست و اصغرپور هم‌اتاقی شدند و آشنایی‌شان شکل گرفت؛ آشنایی‌ای که به گفته او، با معرفی یکی دیگر از اسرا به نام نادر فکری، صمیمی‌تر شد.

اصغرپور پس از مدتی به عنوان ارشد آسایشگاه انتخاب شد و حاج قاسم کمپانی معاون او بود. محرم همان سال، هنگام عزاداری و سینه‌زنی، یکی از سربازان بعثی از پشت پنجره او را صدا زد تا بگوید به دیگران دستور دهد سینه‌زنی را متوقف کنند. اما وقتی دید ارشد آسایشگاه خودش سینه می‌زند، با خشم گفت: «تو باید جلوی بقیه را بگیری، حالا خودت سینه می‌زنی؟» و پس از این ماجرا او را از ارشدی برکنار کردند.

چهار ماه اعتصاب و شکنجه

 مدتی بعد، ماجرای «اعتصاب چهارماهه بلوک‌زنی» پیش آمد؛ یکی از سخت‌ترین دوره‌های اسارت که روزانه یا خود اسرا شکنجه می‌شدند یا شاهد شکنجه همرزمانشان بودند، و دومی به مراتب دشوارتر بود. اصغرپور هر دو را تجربه کرد اما خم به ابرو نیاورد. با وجود آنکه متأهل بود و اسارت برای متأهلین دشوارتر بود، همچون کوه ایستاد.

در مرداد همان سال، در جریان یک درگیری که به شهادت دو نفر و مجروحیت بیش از ده نفر انجامید، به همراه چند تن دیگر به «اتاق هفت» تبعید شد. بعثی‌ها این گروه را «دجالین» می‌نامیدند، اما اسرا آنان را «حزب‌اللهی‌ها» می‌دانستند.

تونل وحشت و زیارت در سال ۶۷

۱۸ اسفند ۱۳۶۲، هنگام جابه‌جایی اسرا، اصغرپور در «تونل وحشت» گیر افتاد و طعم کابل‌های بعثی‌ها را چشید. با این حال، در تمام تلخی‌ها و شادی‌های موصل یک قدیم و جدید، از صابران اردوگاه بود. سال ۱۳۶۷، با بدنی رنجور و شکنجه‌دیده، موفق شد به زیارت حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) مشرف شود؛ سفری که به گفته هم‌اردوگاهی‌اش، او را به سعادت بزرگی رساند.

آزادگی و زندگی پس از آن

اصغرپور ده سال اسارت را مردانه و استوار پشت سر گذاشت. اهل ورزش بود و والیبال را در سطح حرفه‌ای و دسته یک بازی می‌کرد و در رشته‌های دیگر نیز مهارت داشت. سرانجام در ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ به میهن بازگشت و در آغوش خانواده آرام گرفت.

اما سال‌ها بعد، از دست دادن فرزند جوانش داغی سنگین بر دلش گذاشت و توان جسمی‌اش را گرفت. قلبش از غم فرزند شکست و به تدریج از کار افتاد تا این‌که در مردادماه امسال، در سکوت، پر کشید و به دوستان شهیدش پیوست.

علیدوست در پایان روایتش می‌نویسد: «روحش شاد و امیدوارم در جوار رحمت حضرت حق، مزد ده سال رنج اسارتش را بگیرد و با مولایش سید مظلومان عالم همنشین شود.»

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت
۲۲ اَمرداد ۱۴۰۴
کد خبر : ۱۰,۲۰۴

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید