سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
رسول حاجی‌صادقی در نهمین عصر خاطره الماس‌های درخشان:

در اسارت خواب آزادی می‌دیدیم و در آزادی کابوس اسارت

در اسارت خواب آزادی می‌دیدیم و در آزادی کابوس اسارت
در اسارت خواب آزادی می‌دیدیم و در آزادی خواب اسارت. این جمله حاجی‌صادقی، تصویری روشن از تلخی‌ها و شیرینی‌های دو دنیای متفاوت است.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به مناسبت بیست‌وششم مرداد و در سی‌وپنجمین سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، مؤسسه پیام آزادگان استان تهران نهمین «عصر خاطره الماس‌های درخشان» را برگزار کرد. در این برنامه صمیمی و معنوی، هشت تن از آزادگان اردوگاه‌های مختلف عراق، خاطرات خود را از لحظه شنیدن خبر آزادی تا ورود به آغوش خانواده‌ها بازگو کردند. عارف بیدمشکی، رسول حاجی‌صادقی، علی نوایی‌زاده، حجت برهمه، محمدحسن جامی، امیری هنزکی، داور عنبری و فرزان آذرپناهی روایتگران این محفل بودند.

در بخش دیگری از این نشست، رسول حاجی‌صادقی، آزاده‌ای از اردوگاه‌های نهروان و تکریت ۲۰، سخنان خود را با اشاره به سختی بیان خاطرات در جمع آزادگان با سابقه طولانی‌تر آغاز کرد و گفت: «سه روز پس از قطعنامه به اسارت درآمدم و صحبت کردن در کنار کسانی که سال‌های بیشتری از اسارت را پشت سر گذاشته‌اند، برایم دشوار است.»

او سپس با قدردانی از دست‌اندرکاران این مراسم افزود: «از مؤسسه پیام آزادگان تشکر می‌کنم که میان اسرای اوایل جنگ و اسرای سال‌های پایانی تفاوتی قائل نمی‌شود و به همه یک نگاه برابر دارد؛ در حالی که در برخی نهادها متأسفانه چنین نگاهی وجود ندارد و جای اسیران آخر جنگ خالی گذاشته شده است.»

حاجی‌صادقی ادامه داد: «وقتی باب شهادت بر روی ما بسته شد، خداوند ما را به مسیر اسارت برد تا نشان دهد شهادت تنها راه نیست.» وی درباره شرایط اردوگاه گفت: «اردوگاه ما در زمره مفقودین قرار داشت و هیچ دسترسی به اخبار و اطلاعیه‌ها نداشتیم. زمانی که خبر تبادل اسرا آغاز شد، تازه متوجه شدیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.»

این آزاده سرافراز به یادآوری روز آزادی پرداخت و گفت: «۲۰ شهریور آزاد شدیم و جزو گروه‌های آخر بودیم. صدام قابل پیش‌بینی نبود و ما هیچ اطمینانی به آزادی نداشتیم. روز ۱۹ شهریور برایمان لباس آوردند. بچه‌ها با لباس‌های قدیمی کیف و وسایل ساختند. من هم وسایلی درست کردم که امروز در خانه‌ام موزه‌ای از آن‌ها دارم.»

وی افزود: «شب آخر، وسایلمان را جاسازی کردیم و آماده بازرسی شدید عراقی‌ها شدیم. همان شب صلیب سرخ برای نخستین بار به اردوگاه آمد. ما اجازه یافتیم ساعتی در محوطه اردوگاه قدم بزنیم و آسمان را تماشا کنیم. در آسایشگاه ما، خبرچین‌های زیادی وجود داشتند و عراقی‌ها حتی شرورترین فرد را به‌عنوان ارشد آسایشگاه انتخاب کرده بودند.»

او با بیان لحظه آزادی گفت: «اسامی‌مان را نوشتند و نزدیک ظهر سوار ماشین‌ها شدیم و به سمت مرز خسروی رفتیم. وضو نداشتم، تیمم کردم و دو رکعت نماز شکر خواندم. شب در کرمانشاه خواب نداشتیم؛ نوعی شب‌کوری گرفته بودیم، نمی‌توانستیم بخوابیم اما آرامشی عجیب داشتیم.»

حاجی‌صادقی ادامه داد: «وقتی در کرمانشاه نام مرا صدا زدند، رفتم و دیدم برادرم آمده است. من متأهل بودم که اسیر شدم. برادرم دو عکس از بچه‌هایم برایم آورد. ساعت‌ها به آن‌ها نگاه کردم و گریه کردم. برادرم می‌خواست خودش مرا با ماشین ببرد، اما نپذیرفتم. گفتم باید همراه سایر اسرا حرکت کنم. او گفت هماهنگی‌ها انجام شده است و مانعی نیست، اما من گفتم نه، باید با بچه‌ها برگردم.»

او با اشاره به بازگشت به ایران گفت: «از مرز که گذشتیم، به تهران آمدیم. آمدن به ایران بدون امام برایمان سخت بود. بعضی از بچه‌ها در حرم امام خمینی(ره) سینه‌خیز می‌رفتند. ما در اسارت خدا را شکر می‌کردیم که خدا امام دومی به ما عطا کرد تا درد از دست دادن امام خمینی(ره) تسکین یابد.»

وی سپس از دیدار با فرزندانش گفت: «هنگام اسارت دخترم دو ماهه بود. روز آزادی به بغل من نیامد و تا شش ماه مرا به‌عنوان پدر نمی‌پذیرفت. اما پسر هفت‌ساله‌ام وقتی مرا دید، لحظه‌ای از آغوشم جدا نشد.»

این آزاده سرافراز در بخش پایانی سخنانش افزود: «در اسارت بارها خواب آزادی می‌دیدیم اما وقتی بیدار می‌شدیم، سقف آسایشگاه بالای سرمان بود. خواب‌ها شیرین بود اما بیداری تلخ. پس از آزادی، برعکس شد؛ در خواب کابوس اسارت می‌دیدیم و هنگام بیداری خوشحال بودیم. آنچه در اسارت به‌عنوان آرزو بود، در آزادی تحقق یافته بود.»

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت
۳۰ اَمرداد ۱۴۰۴
کد خبر : ۱۰,۲۳۰

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید