حاج عبدالله یزدانی در عمل به ما درس میداد، نه در حرف. او در کنار کسانی کار میکرد که هر یک به نوعی از موقعیت خود در آشپزخانه برای گذران شرایط سخت اسارت استفاده میکردند، اما با بزرگواری و اخلاق نیکو به ما یاد میداد چگونه میتوان در میان سختیها آرامش داشت، چگونه با گذشت از خطای دیگران و محبت بیچشمداشت، حتی خطاکاران را تحت تأثیر قرار داد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی موسسه فرهنگی پیام آزادگان، نخستینبار با حاج عبدالله
در آسایشگاه شش اردوگاه ۱۲ آشنا شدم، حاج عبدالله آشپز بیمارستان
۱۷ شهریور آمل بود که داوطلبانه همراه با لشکر ۲۵ کربلا به جبهه اعزام شد،در جریان تک نیروهای عراقی
به اسارت درآمد. از همان ابتدا در آشپزخانه اردوگاه ۱۲ مشغول به کار شد. چون آشپز ماهری بود، بهعنوان سرآشپز به دیگر اسیرانی
که در آشپزخانه کار میکردند، آموزشهای لازم را میداد.
عزت نفس و از خودگذشتگی در
اوج سختی
یکی از ویژگیهای برجسته
اخلاقی او ـ که برای من و سایر همکاران در آشپزخانه درس بزرگی بود ـ عزتنفس و ازخودگذشتگی
در اوج سختیها بود.
او همواره با مسئول ایرانی
آشپزخانه، حسن آشپز، که برای نگهبانان عراقی خوشخدمتی میکرد، اختلاف نظر داشت و با
صراحت او را سرزنش میکرد. بارها به او گفت:《چرا برای این نگهبانان عراقی خوشخدمتی
میکنی؟!》
حاج عبدالله هیچگاه با نگهبانان
عراقی دمخور نمیشد و حتی سیگار تعارفی آنها را قبول نمیکرد.
اسیرانی که در آشپزخانه کار
میکردند، بهدلیل فعالیت از سحر تا عصر، سهمیه جداگانه غذا داشتند تا بتوانند انرژی
لازم برای کارهای روزانه را تأمین کنند. بااینحال، حاج عبدالله همیشه به اندازه سهم
سایر اسیران در آسایشگاه غذا میخورد.
وقتی به او میگفتم: «ما
از سحر تا عصر کار میکنیم و باید انرژی داشته باشیم»، با آرامش پاسخ میداد: «ما هیچ
فرقی با دیگر اسیران نداریم. خدا خودش به ما کمک میکند که در خدمت آنها باشیم.»
حاج عبدالله یزدانی در عمل
به ما درس میداد، نه در حرف. او در کنار کسانی کار میکرد که هر یک به نوعی از موقعیت
خود در آشپزخانه برای گذران شرایط سخت اسارت استفاده میکردند، اما با بزرگواری و اخلاق
نیکو به ما یاد میداد چگونه میتوان در میان سختیها آرامش داشت، چگونه با گذشت از
خطای دیگران و محبت بیچشمداشت، حتی خطاکاران را تحت تأثیر قرار داد.
او بدون آنکه در کلاسهای
اخلاق شرکت کرده باشد، در دل دوران اسارت، با عزتنفس، بردباری و تحمل رنجها، به دیگران
درس انسانیت و ایمان عملی میآموخت.
افتخار شهر آمل
روزی من، آقای واحدپور و
آقای یزدانی تصمیم گرفتیم در اعتراض به شرایط نامناسب آشپزخانه، دیگر آنجا کار نکنیم.عراقیها
از این کار ما بهشدت عصبانی شدند. آن شب هنگام آمار، اسم ما را صدا کردند. پس از شناسایی،
نیمهشب نام من، آقای یزدانی و یک نفر دیگر را دوباره خواندند و ما را یکییکی بیرون
بردند و با کابل کتک زدند.
وقتی تصور کردیم تنبیه تمام
شده، تا صبح دو بار دیگر همین شکنجه تکرار شد. آن شب یکی از تلخترین خاطرات دوران
اسارت من بود.
بیش از خودم، نگران سلامتی
آقای یزدانی بودم. اما این مرد شجاع در هر سه نوبت تنبیه، با صلابت و سکوت مقاومت کرد،
در حالی که من از شدت درد و استیصال فریاد میزدم.
مرحوم عبدالله یزدانی افتخار
شهر آمل بود.او مانند شیر در دوران اسارت، با شجاعت، مقاومت و بردباری زیست و من در
میان آن همه اسیر، همتایی برایش سراغ ندارم.
روحش شاد و راهش پر رهرو
باد.