سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!

اثبات عشق به ولایت و رهبری در اسارت

محمد پیراهنش را درآورد،در قسمتی از اردوگاه که آب جمع شده و لجن و گل و لای بود افتاد و با کف دست لجن و گل به بدن و صورت خود مالید اما توهین به امام نکرد؛ که فرمانده عراقی گفت:والله اینها دیوانه هستند.

 به گزارش روابط‌ عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،  سرهنگ پاسدار حاج محمد کمایی از جاماندگان قافله شهدا و هم تبار عاشورائیان ، یادگاری از دوران دفاع مقدس، پاسدار و آزاده قهرمان براثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت و به همرزمان شهیدش پیوست.

در بخشی از کتاب امیر دلها داستان هایی از صداقت و شجاعت این جانباز آزاده سرافراز نقل شده که یکی از خاطرات وی در ذیل قید شده است:

هنگامیکه در جمع افسران و سربازان بی رحم بعثی عده ای را هنگام ورود به اردوگاه جدید بیرون آورده و به ابراهیم حاتمی، (گروهبان ارتش بچه مسجد سلیمان) گفتند یا فحش بده به خمینی یا سرت را چنان به دیوار می کوبیم که جانت دربیاید.

ابراهیم خطاب به فرمانده با شجاعت گفت.تو چرا سرم را به دیوار بکوبی. خودم می کوبم و.....سپس چنان با سر به دیواربتونی کوبید که سرش شکافت و خون فواره زد و ۱۶ بخیه خورد. و هنگام انتقال به بهداری گفت اگر سرم را بارها بکوبید تا جانم دربیاید به امام نه توهین میکنیم نه اجازه میدهیم کسی توهین کند.

نوبت به محمد کمائی رسید.

به او گفتند یا به خمینی فحش بده یا تو را توی آب لجن می اندازیم ، محمد گفت شما حاضرید به رهبرتان فحش بدهید؟!

چرا شما من را بیندازید ؟خودم میروم توی لجن.

محمد پیراهنش را درآورد،در قسمتی از اردوگاه که آب جمع شده و لجن و گل و لای بود افتاد و با کف دست لجن و گل به بدن و صورت خود مالید اما توهین به امام نکرد. که فرمانده عراقی گفت:والله اینها دیوانه هستند.

خمینی مغز اینها را شستشو داده که حاضرند به خاطرش چنین کنند.

مابقی را به زندان اردوگاه بفرستید.....

۲۰ اَمرداد ۱۳۹۹
کد خبر : ۱,۰۴۸

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید