سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 

ماجرای «رویای صادقه» یک آزاده از نحوه اسارتش در عملیات بدر

ماجرای «رویای صادقه» یک آزاده از نحوه اسارتش در عملیات بدر
چند روز قبل از عملیات در چادر پشت جبهه استراحت می‌کردم که در خواب شرایط خاصی را دیدم که اسیر می‌شوم اما با بی‌توجهی از آن گذشتم تا اینکه عیناً رخ داد.
 به گزارش روابط‌ عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، عملیات بدر یکی از مهم‌ترین عملیات‌های دفاع مقدس است که در روزهای پایانی اسفند‌ماه سال 1363 انجام شد. در این عملیات نیروهای بعثی‌ به دنبال گرفتن اسیر از ایران بودند و تلاش فراوانی برای رسیدن به این هدف انجام دادند. آ‌ن‌ها هر چه آتش داشتند بر سر رزمندگان ایرانی ریختند و تعدادی از رزمندگان دلاور کشورمان را در حال مجروحیت اسیر کردند. به مناسبت ایام سالروز این عملیات گفت‌وگو‌هایی را با تعدادی از آزادگان سرافراز این عملیات انجام داده‌ایم. یکی از این رزمندگان دلاور، آزاده سرافزار «سیدجلال امینی» است. امینی که در دانشگاه فردوسی مشهد ادبیات عرب‌ خوانده است اکنون در سنگر دانشگاه مشغول تدریس است.
 
سیدجلال امینی در گفت‌و‌گو با خبرنگار روابط‌عمومی مؤسسه پیام آزادگان به نحوه حضورش در جبهه اشاره کرد و گفت: در سن 16 سالگی برای عضویت در سپاه اقدام کردم که در آن زمان فرمان هشت ماده‌ای حضرت امام (ره) صادر شد و این مسئله باعث شد جذب نیرو از سوی سپاه متوقف شود.
 
وی ادامه داد: با توجه به اینکه در آن زمان در بسیج دوره دیده بودم، سال بعد برای حضور در سپاه نام‌نویسی کردم و در سن 17 سالگی عضو کادر رسمی سپاه شدم و در همین راستا در دوره آموزشی سپاه نیز شرکت کردم و بلافاصله پس از آن در جبهه حضور پیدا کردم و در عملیات خیبر هم شرکت داشتم.
 
این رزمنده دفاع مقدس افزود: بین عملیات خیبر و بدر عملیاتی قرار بود عملیاتی به نام عاشورا از جزیره مینو انجام بشود اما این عملیات منتفی شد و در اواخر سال 136۳ عملیات بدر کلید خورد که وسعتش بیشتر از عملیات خیبر بود.
 
امینی با بیان اینکه عملیات بدر به فرماندهی سپاه و مشارکت نیروی زمینی ارتش انجام شد، گفت:  در این عملیات من 18 سال سن داشتم و در آن زمان جانشین پرسنلی گردان قهار بودم که زیر نظر لشگر ۵ نصر و  تیپ هجدهم جوادالائمه به فرماندهی شهید عبدالحسین برونسی فعالیت می‌کرد.
 
وی افزود: در علمیات بدر اتفاقات غیرمنتظره‌ای رخ داد؛ وقتی وارد عملیات شدیم تیرباران دشمن آن‌قدر زیاد بود که انگار با شدت تگرگ و باران می‌بارد و همرزمان پی‌درپی شهید می‌شدند.
 
این آزاده سرافراز در مورد اسارت خود تشریح کرد: چند روز قبل از عملیات در چادر پشت جبهه استراحت می‌کردم که در خواب شرایط خاصی را دیدم که اسیر می‌شوم اما با بی‌توجهی از آن گذشتم تا اینکه عیناً رخ داد.
 
وی در مورد نحوه اسارتش گفت: وقتی وارد عملیات شدیم با توپخانه دشمن مواجه شدیم؛ آن‌قدر غیرقابل‌انتظار بود که اجازه پیشروی نمی‌دادبه طوری که هیچ‌ جان‌پناهی غیر از شیب جاده نداشتیم. 
 
امینی ادامه داد: من نیم‌نگاهی به آن طرف شیب جاده انداختم؛ چشمم به سنگری خورد و خود را سینه‌خیز به سنگر رساندم تا بتوانم به پیشروی ادامه بدهم و دیگر بعد از آن چیزی یادم نمی‌آید چرا که فکر می‌کنم خمپاره به سنگر خورد و من بیهوش شدم.
 
این آزاده سرافزار بیان کرد: متوجه نشدم چقدر زمان گذشت و با احساس سوزش دست چپم به هوش آمدم و آنگاه بود که متوجه شدم سنگر روی من خراب شده و تیزی تیرآهن سقف سنگر در دستم فرو رفته و توان تکان خوردن ندارم. 
 
وی ادامه داد: وقتی هوشیارتر شدم متوجه حضور نیروهای بعثی اطراف سنگر شدم؛ آن‌ها بلافاصله متوجه من شدند و مرا از سنگر بیرون کشیدند؛ ابتدا آب دهانشان را روی من ریختند و بعد اسلحه را مسلح کردند که تیر خلاص را بزنند و من در این لحظات فقط به شهادت فکر می‌کردم. 
 
امینی بیان کرد: بعثی‌ها اما نهایتاً تصمیم گرفتند مرا به پشت جبهه انتقال بدهند؛ آنجا اسرای ایرانی دیگری با زخم‌ها و جراحت‌های غیر‌قابل‌توصیف بودند که خیلی از آن‌ها به دلیل نبود کمترین و ابتدایی‌ترین وسایل کمک‌های اولیه شهید شدند. 
 
وی افزود: کسانی را در آنجا دیدم که برخی اعضای بدنشان به دلیل جراحت بیرون زده بود اما هنوز نفس داشتند ولی زیر دست بعثی‌ها شهید شدند.
 
این رزمنده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه مرا به همراه زخمی‌های عراقی به درمانگاه الانبار بردند گفت: برای تخلیه اطلاعاتی ما را به الاستخبارات بردند و آنجا جایی بود که برخی از اسرا به دلیل ضرب و شتم مأموران اطلاعاتی بعثی‌ها به شهادت می‌رسیدند.
 
این آزاده سرافزار تصریح کرد: در الاستخابارات جریان معروف تونل مرگ پیش می‌آمد که تقریباً همه اسرا تجربه آن را دارند؛ اتاقک‌هایی بود که ما را با مشت و لگد، کابل فشار قوی و باتوم می‌زدند و آنجا پرت می‌کردند. 
 
وی افزود: برخی از اسرا که جراحت بیشتری داشتند همان‌جا به شهادت می‌رسیدند اما ما که زنده ماندیم را به اردوگاه بردند و تحت شکنجه‌های خاص قرار می‌دادند. 
 
امینی بیان کرد: من در اردوگاه رمادی 2 بودم؛ در آنجا در کنار دوستان فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌دادیم و بعثی‌ها به همین دلیل برخورد تندی با ما داشتند و اگر شک می‌کردند که کار فرهنگی می‌کنیم در حد مرگ ما را شکنجه می‌کردند.
 
انتهای پیام/
 
۲۵ اسفند ۱۳۹۸
کد خبر : ۲۱۹

نظرات بینندگان

مهدی حق‌خواه
5
0
0

باسلام به روح پرفتوح امام راحل و همه شهدا و آرزوی سلامتی برای مقام معظم رهبری و همه جانبازان و آزادگان سرافراز... بسیار جالب بود. همه ما مدیون خون شهدا و رشادت جانبازان و آزادگان و ایثارگران هستیم.... خداوند به همه آنها و خانواده‌های محترمشون سلامتی و عاقبت بخیری عنایت بفرماید.


تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید