سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 
پرونده ویژه سید آزادگان (۴۸)؛

خدمت به اسرا| روایت آزاده سعید اوحدی

خدمت به اسرا| روایت آزاده سعید اوحدی
یکی از ویژگی‌های انسان‌های بزرگ در طول تاریخ که توانستند مختصات «انسانیت» را فراتر از یک لفظ و صفت اثبات کنند، منش بزرگ و روح متعالی آنان در برخورد با سختی ها و ناملایمات است.

به گزارش روابط‌ عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، یکی از ویژگی‌های انسان‌های بزرگ در طول تاریخ که توانستند مختصات «انسانیت» را فراتر از یک لفظ و صفت اثبات کنند، منش بزرگ و روح متعالی آنان در برخورد با سختی ها و ناملایمات است. انسان زمانی بزرگ می شود که اتفاقات و حوادث را سکوی پرتابی برای قوی شدن روح ببیند. همین است که شاید جدای از موفقیت های سیاسی، اقتصادی و یا علمی افراد بزرگ تاریخ آنچه بیش از هرچیز در ماندگاری خاطره انسان ها بسیار اهمیت دارد، اخلاق و منش بزرگانه است.

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

انسان های بزرگ نه‌تنها بر رفتار خود احاطه و اراده دارند، بلکه شخصیت والای آنان می‌تواند بر آدم‌ها و محیط اطراف اثرگذار باشد، می‌تواند نجات بخش ملتی از ظلم و استبداد مستکبران باشد، می‌تواند آدم‌هایی را از ورطه نابودی و پوچی بیرون بیاورد، می‌تواند طوفانی از همت و تلاش را برای «ساختن» به وجود آورد و می‌تواند غیر ممکن‌ها را ممکن کند.

روزانه دروس اخلاقی از سید آزادگان را به نقل از کتاب «حجت  اسلام» با نویسندگی آقای بیژن کیانی تحت عنوان پرونده ویژه سید آزادگان برای مخاطبین منتشر خواهیم کرد.

سید آزادگان مارک

در ادامه یک درس اخلاقی از سید آزادگان را با هم می خوانیم:

بعثی‌ها همیشه سعی می‌کردند سرباز‌ها و درجه‌دار‌هایی را به اردوگاه‌ها بیاورند که از ما کینه داشته باشند و نتوانیم باهاشون ارتباط برقرار کنیم.

یکی از نگهبان‌ها، اسمش کاظم بود. شیعه بود. یک برادرش توی جبهه کشته شده بود و دو تای دیگر هم، توی ایران، اسیر بودند. روزی که حاج‌آقا را آوردند اردوگاه، با بی‌رحمی حاجی را شکنجه کرد. بچه‌ها، پشت پنجره‌ها ایستاده بودند و بلند‌ بلند گریه می‌کردند. سرتاپای حاجی غرق خون شده بود. بعد از آن، هر وقت کاظم از جلوی حاج‌آقا رد می‌شد، حاجی بلند می‌شد و به‌ او سلام می‌کرد. کاظم هم سعی می‌کرد مدام از جلوی حاجی رد بشود. چند ماهی گذشت. یک روز حاج‌آقا رفت لباس‌هایش را بشوید. کاظم هم دنبالش رفت. کنارش ایستاد و حین شستن دست‌هایش شروع کرد با حاج‌آقا صحبت‌کردن. چند روز بعد، باز هم این کار را تکرار کرد. یک روز، وقتی کاظم کارش با حاج‌آقا تمام شد، رفتیم پیش حاجی. گفتیم:
ـ چی می‌گه؟
- کی؟
- کاظم دیگه. مثل این که دست‌بردار نیست.
- کاظم هم بنده خداست دیگه.
 اصرار کردیم. گفت: «کاظم شیعه است، میاد سؤال‌های شرعیش رو می‌پرسه».
روزی که داشتند حاج‌آقا را از اردوگاه می‌بردند، یکی که بیشتر از همه ناراحت بود، کاظم بود. گریه می‌کرد. حاج‌آقا که سوار شد. کاظم رفت طرف فرمانده. چیزی بهش گفت. از فرمانده‌ش خواسته بود اجازه بده همراه حاج‌آقا برود، به بهانه جلوگیری از فرار حاجی ولی در اصل برای اینکه یک روز دیگر با او باشد.
بعدها، باز هم حاج‌آقا را دیدیم. اما هیچ‌وقت نگفت بینشان چی گذشت که کاظم این‌قدر عوض شده بود.

سعید اوحدی

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

بیشتر بخوانید

مؤسسه فرهنگی، هنری پیام آزادگان

خبرنگار: مالک دستیار

۲۴ خرداد ۱۴۰۰
کد خبر : ۵,۴۱۰
کلیدواژه ها: شهید ابوترابی,آزادگان,سید آزادگان,خاطرات,حجت اسلام

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید