سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!

معلم آزاده‌ای که بانی حسینیه کودکان شد

معلم آزاده‌ای که بانی حسینیه کودکان شد
حضور کودکان در تمام بخش های زندگی رنگ و لعاب تنفس را عوض می کند، در عزای اباعبدالله هم کودکان حضوری متفاوت دارند. به مناسبت سالگرد بازگشت آزادگان به آغوش وطن و تقارن آن با ایام محرم ‌و سوگواری اباعبدالله الحسین (ع) بر آن شدیم با آقای حسن شیخ نصری جانباز و آزاده هشت سال دفاع مقدس و همینطور بانی حسینیه ابالفضل معروف به حسینیه کودکان بندر ریگ مصاحبه و گفتگویی داشته باشیم.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، حضور کودکان در تمام بخش های زندگی رنگ و لعاب تنفس را عوض می کند، در عزای اباعبدالله هم کودکان حضوری متفاوت دارند. به مناسبت سالگرد بازگشت آزادگان به آغوش وطن و تقارن آن با ایام محرم ‌و سوگواری اباعبدالله الحسین (ع) بر آن شدیم با آقای حسن شیخ نصری جانباز و آزاده هشت سال دفاع مقدس و همینطور بانی حسینیه  ابالفضل معروف به حسینیه کودکان بندر ریگ مصاحبه و گفتگویی داشته باشیم.
 
 
خودتان رابرای مخاطبانمان بیشتر معرفی کنید؟
- اینجانب حاج حسن شیخ نصری از آزادگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس. متولد 24 خرداد ماه سال 1343 در بندر ریگ و از بازنشستگان آموزش و پرورش هستم. دوران دبستان و ابتدایی  خودم را در مدرسه منوچهری سابق در بندر ریگ گذراندم و هچنین دوران سه ساله راهنمایی را در مدرسه 17 شهریور سابق که کنار دریا بود طی کردم.

 

 

 
انگیزه تان از رفتن به جبهه های حق علیه باطل چه بود؟
- باتوجه به اینکه چندسالی در دوران راهنمایی مانده بودم کلاس اول راهنمایی بودم که جنگ تحمیلی شروع شد و با تشکیل بسیج مستضعفین و با انگیزه  دفاع از خاک وطنم وعلاقه وعشق به امام خمینی (ره) و به فرمان ایشان وارد بسیج شدم و پس از چندین مرحله آموزش در مرکز بسیج بندر ریگ طی سه مرحله متفاوت به جبهه اعزام شدم و در مرحله سوم بود که در حمله فتح المبین در تاریخ دوم فروردین ماه سال 1361 به اسارت نیروهای دشمن بعثی درآمدم.
 
نحوه اسارتتان چگونه بود؟ و در آن زمان چندسال داشتید؟
- در آن  زمان حدود 16-17 سال بیشتر سن نداشتم  و در حمله فتح المبین اسیر شدم من در جبهه تک تیرانداز بودم وهمچنین جزو گروه فدایی و رو مینی بودیم. وخط شکن بودیم با آغاز حمله پس از زمان اندکی توانستیم اولین خاک ریز دشمن را تصرف کنیم و تعداد بیشماری از بعثیان متجاوز را به هلاکت برسانیم ومناطق وسیعی از خاک عزیزمان را آزاد کنیم.
ولی متاسفانه با شهادت عده ای از هم رزمان و گروه شناسایی راه برگشت را گم کرده و در محاصره دشمن قرار گرفته و پس از پنج شش ساعت مقاومت به محاصره دشمن درآمدیم و اسیر شدیم. و به مدت هشت سال و اندی در چندین اردوگاه عراق این دوران سرتاسر مشقت بار و سخت را سپری کنیم و با پیروزی و باز پس گرفتن تمامی سرزمین های اشغال شده خود به میهن عزیز اسلامی خود بر گردیم.
 
برگزاری مراسم های ایام  محرم وصفر درزمان اسارتتان چگونه بود؟
- برگزاری مراسمات محرم و صفر در دوران اسارت به شکل بسیار منسجم و پر بار برگزار می شد با اجرای  مراسم سینه زنی سنتی بوشهری بصورت مخفیانه و دور از چشم و دید عراقی ها بر گزار می شد همچنین با اجرای تئاتر و تعزیه عاشورایی و نمایشات مذهبی و آیینی وسخنرانی و روضه خوانی توسط دوستانی که مهارت کافی داشتند اجرا می شد.
 
ابتکارات دوستانتان در زمان اسارت چه  چیزهایی بود؟
- در رابطه با ابتکارهای دوران اسارت  موارد بسیار است که مجال گفتنش اینجا نیست؛ هرکسی برای خودش سرگرم یک سری مسائلی میشد که بازتاب آنها به جمع بر می گشت.
مثلا خیلی ها سرگرم درس خواندن  و درس دادن در زمینه های مختلفی به بقیه بودند از قبیل کلاس های اصول عقاید/ کلاس های عربی/ کلاس های زبان های خارجی از قبیل انگلیسی  فرانسوی  المانی  ایتالیایی وغیره و جالب اینجا بود که بدون داشتن قلم و کاغذ میخواستیم درس بخوانیم  گه گاهی که به هر دلیل کاغذ یا مقوایی داخل اردوگاه  می آمد آنها را به طریق مختلف بر می داشتیم وبا آب خیس می کردیم و آن را لایه لایه از هم جدا می کردیم وبصورت دفتر در می آوردیم یا اینکه هروقت صلیب سرخ می آمد و کاغذ و قلم در اختیارمان میگذاشتند تا به خانوادهایمان نامه بنویسیم در موقع تحویل دادن انها تعلل می کردیم تابلکه بتوانیم چندتایی از آن قلم ها رو کش بریم و قایم کنیم.
یا همچنین با پارچه های اضافی لباس هایمان و پلاستیک دور مواد غذایی که به اردوگاه می آمد چیزی شبیه  وایت برد درست می کردیم تا بتوانیم بجای کاغذ از آن ها استفاده کنیم.
یا با سنگ هایی که روی زمین پیدا می کردیم روی زمین بکشیم و به اشکال هندسی مختلف آنها را تغییر بدهیم  و مجسمه های مختلفی از آن ها بسازیم.
هرکسی به نوعی خودش را مشغول صنعتی می کرد که یک جورهایی وقت خودش را پر کرده باشد.
 
زمان  آزادی  تان  چه تاریخی بود؟
- زمان آزادی  ما اینجوری بود که ما داخل  آسایشگاه به دور از چشم عراقی ها رادیو داشتیم که آن هم از خود عراقی ها کش رفته بودیم با یک سری انبارهایي داخل اردوگاه بود که بچه ها مخفیانه به اون انبار ها دسترسی پیدا می کردند و به هرنحوی رادیو  بدست می آوردند  و از اوضاع بیرون از اردوگاه مطلع میشدند و یا به وسیله خود عراقی ها و صلیب سرخ اخبار را دنبال می کردیم. ضمن اینکه عراقی ها تلویزیون در اختیار ما گذاشته بودند و شبکه یک و دو عراق را می گرفتیم و همچنین رادیو بغداد در سطح اردوگاه پخش میشد و از کم وکیف اخبار مطلع می شدیم واین بود که اخبار آزادی را به اینصورت بدست می آوردیم زمان آزادی ما  اولین گروه تعویض اسرا مورخ 25 مرداد ماه سال 1369 بود که از مرز خسروی صورت گرفت.
 
انگیزه تان برای ساخت حسینیه  اباالفضل یا همان حسینیه  کودکان بندرریگ چه بود؟
- انگیزه من از ساخت حسینیه بر می گردد به زمان  اسارتم  که در آن سال های اسارت نذر امام حسین (ع) کردم که هروقت آزادشدم برای انتقال فرهنگ عاشورایی به نسل جدید گامی بردارم.
 مدتی از آزادیم می گذشت که متوجه شدم که در عزاداری سنتی در آن سال های دهه  هفتاد برگزار میشد افراد زیر پانزده سال را درمراسم سینه زنی راه نمی دهند و چون جوان‌ها کمتر مهارت سینه زنی داشتند و کسی هم اهمیت نمیداد که آنها را ساماندهی کند  این بود که خیلی ها از این موهبت الهی جا می ماندند. تا اینکه در یکی ازشب های محرم سال هفتاد ازکوچه ای رد میشم بازی کودکانی زیر ده سال درکوچه که  سر گرم عزاداری کودکانه خود بودند توجهم را جلب کرد و خداوند این را در دل ما گذاشت که این بازی کودکانشان را جدی بگیریم و پیگیری کنیم و بها بدهیم و با تعدادی کودک هرچند شلوغ شروعی  برای انجام فریضه آیینی عاشورایی داشته باشیم و خداوند هم کمک کرد سال به سال این مراسم عارفانه کودکانه شکل و رنگ و  بوی جدی تری به خود گرفت و دوستانی در این راه بدست آوردیم که هرچند ناقص و با همه کم و  کاستی ها مراسم سینه زنی و نوحه خوانی کودکانه ای را به یاری  خداوند و اهل بیت برپا می کردیم و هرسال بیشتر از سال قبل انجام می دادیم. تا اینکه با گذشت زمان صاحب یک زمین اهدایی که  گوشه ای در میدان طاق واقع بود از طرف سادات معظم بندر ریگ شدیم که خود نیز داستان طولانی دارد.  به اینصورت که زمینی متروکه متعلق به سادات معظم اخوان نور موسوی از عمو زاده های خانواده آقاسید ابراهیم و آقا سید حسن موسوی بود که با پادرمیان این خانواده بزرگوار  حسینیه به دست آمد  و با کمک و جمع اوری نذورات مردمی این زمین متروکه تبدیل به حسینیه شد و اسم ان را حسینیه ابوالفضل العباس(ع) نامگذاری کردیم ودر این راستا دوستان بسیار زیادی گرد محور این حسینیه جمع شدند و تشکیلاتی به این عظمت کنونی را به راه انداختند.
ولی درمورد خاطرات از این حسینیه باید بگویم  که خشت خشت این حسینیه برای من و دیگر دوستان ذاکر خاطره های شیرین و بیاد ماندنی هست. همینقدر که در ایام سوگواری آقا اباعبدالله الحسین به منظور برپایی فرهنگ عاشورایی ده ها و صدها جوان مومن و با انگیزه را دور هم جمع می کنیم و با یک هدف الهی عزاداری می کنیم خودش نعمت بزرگی هست که شامل  ماشده است.
و خاطره جالب دیگر یادم  هست  برا ی اولین بار که می خواستیم  اولین تعزیه را اجرا کنیم، برای خرید وسایل تعزیه با یکی از دوستان هنرمند که در حسینیه با هم کارمیکردیم به نام آقا مسلم  ولی زاده  به اصفهان رفته بودیم، خواستیم یک عدد "نی" بخریم، رفتیم پیش  همان شخص نی زنی که در فیلمی که ما می خواستیم  ازش کپی کنیم داخل سوگواره اراک نی زده بود. باهزار زحمت پیدایش کردیم و بهش  گفتیم ما قصد خرید همان نی که با آن داخل تعزیه حضرت عباس در سوگواره اراک نی زدی را داریم، ایشان راضی نمیشد  که آن نی را به ما بفروشند، هرچه اصرارکردیم راضی  نشد ایشان می گفتند  این نی را برای خودم میخواهم و من میتوانم یک نی خوب دیگر به شما بدهم، ولی من همان نی را میخواستم از او بخرم، بعد از کلی کلنجار رفتن با او، دلشکسته شده بودم و بغض کرده بودم، با حالت بغض در گلو آخرین چاره ای که داشتم بکار بستم و گفتم ببین آقا  این چیزی که شما با نی می زنی این آقا  مسلم دوست من با دهن خالی میزند، این را که گفتم یکه خورد و گفت اگر توانست  اینکار را بکند من این نی را مجانی به شما میدهم، گفتم آقا مسلم  براش بزن، و آقا مسلم  که کلی هنرمند بود آهنگی که ایشان با نی میزد با دهنش نواخت و او واقعا جا خورد و نی را دو دستی داد به آقا مسلم  ولی زاده و گفت  من فکر نمی کردم که شما  اینقدر هنرمند باشید و این شد که آن نی را از او گرفتیم و جزء وسایل تعزیه با خود آوردیم  و مسلم ولی زاده همیشه در تعزیه ها از آن استفاده می کند.
 
سخن پایانی اگر دارید بفرمایید؟
- مسئولین قدر و ارزش این همه جوان مومن و متعهد را بدانند و برای  آسایش  و زندگی مردم تلاش مضاعفی کنند تا مردم با دلخوشی بیشتری به مسایل اعتقادی خودشان بپردازند.

 

گیف اینستاگرام- نسخه اول
گیف تلگرام- نسخه اول

گیف آپارات- نسخه اول
۵ شهریور ۱۴۰۱
کد خبر : ۷,۷۹۱
کلیدواژه ها: معلم ، آموزش و پرورش ، آموزگار ، آزاده ،آزادگان ، دفاع مقدس

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید