زمانی که عملیات کربلای 5 با موفقیت رو به رو و پیروز شد بعثیها به شدت ناراحت و عصبانی شدند و به خاطر تخلیه خود از ما خواستند تا به امام خمینی(ره) توهین کنیم .
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، قصه آزادگان غیور و تحمل سختیها و مرارتهای اسارتشان را از دریچههای
مختلف دوربینها و یا در قالب فیلم و سریال و کتاب شنیدهایم اما باید گفت
کمتر از آنها خاطرهای شنیده ایم چرا که سختی یادآوری آن روزهای سنگین،
شکنجههای همرزمان توسط دشمن، اهانتهای متوالی، نبود حداقل امکانات برای
مداوای زخمیها، نبود خوراک، قطره آبی برای آشامیدن و یا نظافت و غیره برای
هر یک از ما قابل درک است.
ایام دشوار دوری و بی خبری از خانواده و
وطن، ایامی که حتی خانوادههای اسرا از حیات فرزندان و همسران خود که راهی
جبهه های نبرد شده بودند در بی خبری به سر می بردند.
در دوران دفاع
مقدس هر چند گروه زیادی از رزمندگان از فیض شهادت و جانبازی بینصیب
ماندند ولی تاثیرات پس از جنگ علاوه بر تأثیرات جسمی هنوز در روح و جسم
آنان باقی مانده است.
استان همدان به عنوان دارالمومنین و
دارالمجاهدین تعداد هشت هزار شهید، یکهزار و 720 جانباز، یکهزار و 39
آزاده را تقدیم انقلاب کرده است.
در ادامه گفتوگوی ما با آزاده «محسن جام بزرگ» را از نظر بگذرانید:
محـسن جام بزرگ مـتولد خـرداد مـاه 1332 در هـمدان است که زمسـتان 1357
به فرمـان امـام خمینی از خدمت سرباز ی فرار کرد و در سال 1359 به استـخدام
آموزش و پرورش در آمـد.
در آبان ماه 1362 با حضور در جمع بچه های
شناسایی اطلاعات و عملیات لشکر 32 انصار الحسین به دعوت رهبر خویش لبیک گفت
و در جبهه های جنوب و غرب و عملیاتهای والفجر 5 و 8 ، جزیره مجنون، میمک،
عاشورا و غیره حضور یافت.
وی در شـهریور ماه 1365 معاون گـردان
غواصی جعفر طیار بود، محسن جام بزرگ در عملیات کربلای 4 در دی ماه همان سال
اسیر و به اردوگاه 11 شهر تکریت در شهری که زادگاه صدام بود برده شد، این
اردوگاه تا زمان مبادله ی اسرا جزو اردوگاه های مفقود بوده و صلیب سرخ هیچ
گاه اسرای این اردوگاه را ندیده بود.
جام بزرگ در دی ماه سال 65
اسیر و شهریور ماه سال 1369 طعم آزادی را چشید و بعد از 4 سال به آغوش میهن
بازگشت وی دارای دو فرزند دختر و پسر است.
خاطره انتقام بی رحمانه بعثیها از اسرای ایرانی به خاطر پیروزی در کربلای 5
محسن جامبزرگ در گفتوگو با خبرنگار ما به بیان یکی از خاطرات خود در
دوران دفاع مقدس پرداخت و اظهار کرد: زمانی که عملیات کربلای 5 توسط
رزمندگان اسلام در شرف انجام بود ما در اسارت بودیم آن زمان در بیمارستان
بغداد بودیم، البته نمی توان گفت بیمارستان سالنی بود که دور تا دور آن را
تخت زده بودند و تعدادی از اسرای زخمی را روی تخت و بقیه را روی زمین
خوابانده بودند که در 4 کنج سالن بلندگوهای شیپوری نصب شده بود و ترانه های
شاد عربی از آن پخش می شد.
وی افزود: با توجه به اینکه ما در
عملیات کربلای 4 ناموفق بودیم عراقی ها جشن و شادی برپا کرده بودند و
پیروزی انها مصادف با آغاز سال میلادی بود، از نظر درمانی اوضاع بسیار
اسفناک بود به گونه ای که با یک سرنگ برای بیش از 30 نفر تزریقات انجام
میدادند و از اسرای زخمی که توان حرکت داشتند برای پرستاری سایر اسرای
مجروح استفاده میکردند.
جام بزرگ ادامه داد: از طرفی برای شست و
شوی ظروف مواد شوینده در اختیارمان قرار نمی دادند و اسرا مجبور بودند تا
با خاک ظروفشان را بشویند.
وی تصریح کرد: اتفاقاً در این زمان بود
که عملیات کربلای 5 با موفقیت رو به رو و پیروز شد بعثیها به شدت ناراحت و
عصبانی شدند و به خاطر تخلیه خود از ما خواستند تا به امام خمینی(ره)
توهین کنیم تا در عوض زخم هایمان را پانسمان کنند اما بچه ها حاضر به انجام
این کار نشدند.
این مسئله چند روز ادامه داشت و در این فاصله چند
تن از پرستاران از بیمارستان رفتند و افراد کم سن و سال به جای آنها آمدند
که بعدها متوجه شدیم آن پرستاران را برای مداوای زخمیهای خودشان در طی
عملیات کربلای 5 به بیمارستان دیگری برده بودند.
بعد از مدتی بوی
تعفن فضای سالن را در بر گرفت و عراقیها مجبور شدند اگرچه به شکل سرسری و
نمایش هم شده پانسمانها را عوض کنند و زمانی که پانسمانها را باز کردند
متوجه شدند کرمهای سفیدی بر روی زخمها به وجود آمدهاند و به شکل انبوه
هستند.
در این شرایط به جای شستشو و ضد عفونی زخمها اسرا را با
تشکهایشان روی زمین میکشیدند و به محوطه باز برده و شلنگ آب سرد را رد آن
هوای سرد دی ماه با فشار زیاد روی زخمها میگرفتند که بر اثر این اقدام
بیرحمانه و ظالمانه 5 تن از اسرای مظلوم به مقام شهادت نائل گشتند، که این
اقدام آنها به خاطر انتقام از پیروزی ایرانیان در عملیات کربلای 5 بود.
خاطره جام بزرگ از محبت سرباز بعثی به خاطر تلافی رفتار رزمندگان ایرانی با وی
جام بزرگ همچنین با بیان خاطره دیگری از زمان اسارت خود که در کتاب تکریت
در عشق سوخت نیز به چاپ رسیده است، گفت: یکی از سربازان عراقی به بچه ها
محبت میکرد، هنگامی که روی تخت بیمارستان آماده نماز میشدیم، این سرباز
اطراف را نگاه میکرد که نگهبانها او را نبینند، بعد به ما مُهر میداد و
میگفت: تربت امام حسین (ع) است.
وی افزود: او بعد از نماز آنها را
جمع میکرد، همچنین خبرهای جنگ را مخفیانه به ما میداد، یک روز که از
مرخصی برگشته بود به هریک از بچه ها یک عدد خرما داد، به بغل دستی ام گفتم:
« به او بگو چرا این قدر به ما محبت میکند؟ » او گفت: « من شیعه و مقلد
امام خمینی هستم و در یکی از عملیاتها ایرانیها جان من را از مرگ نجات
دادند.
آن عراقی در تشریح ماجرای خود گفت در آن عملیات، چون می
دانستم که شبها اسیر نمیگیرند، تیراندازی نکردم و پنهان شدم، روز که
منطقه به تصرف ایرانی ها در آمد، من به دست دو جوان بسیجی که هنوز ریش در
نیاورده بودند اسیر شدم، از آنان میخواستم که مرا آزاد کنند ولی چون فارسی
بلد نبودم و آنها عربی نمیدانستند، عکس خانوادگیام را نشان دادم و
فهماندم که این ها منتظر من هستند، بگذارید بروم، این دو بسیجی عکس را نگاه
کردند، بعد با هم صحبت کردند و به من گفتند: برو!
جام بزرگ در
ادامه صحبتهای سرباز عراقی بیان کرد: او به صحبتهایش این گونه ادامه داد
«این برای من غیر قابل باور بود، رفتم و با خودم میگفتم: حتما" میخواهند
مرا بزنند، رفتم و برگشتم، دیدم نه کاری با من ندارند، گفتم شاید میخواهند
دورتر شوم بعد بزنند، باز هم از دور نگاه کردم دیدم به من اشاره میکنند
که « برو، چرا ایستاده ای؟» این بود که برگشتم و نجات پیدا کردم، بنابراین
وظیفه خود میدانم از هم دینیهایم که به حق هستند حمایت کنم، هرچند ما را
مجبور میکنند در مقابل شما بایستیم.
کتاب « تکریت در عشق سوخت» بازتاب گوشه ای از خاطرات آزاده "محسن جام
بزرگ" است که به کوشش همسرش، "زهره عراقچیان" خواهر شهید محمد عراقچیان
گردآوری و نگارش شده است.
انتهای پیام/
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ