اسماعیل یکتایی لنگرودی، آزاده و جانباز ۷۰ درصدی لنگرودی دوران دفاع مقدس در وصف سید آزادگان غزل سرود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، اسماعیل یکتایی لنگرودی، آزاده و جانباز ۷۰ درصدی لنگرودی دوران دفاع مقدس در وصف سید آزادگان غزل سرود. این آزاده سرافراز در خصوص رحلت سید آزادگان سید علی اکبر ابوترابی این چنین گفت:
آنقدر ارتحال این مجاهد نستوه برای من سنگین بود که غزلی با عنوان «آیینه استقامت» در وصف شخصیت ایشان سرودم و به روح آن شهید تقدیم کردم؛
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
آیینه استقامت
دیروز با زخمی از دون، از عشق زیبا سرودی
آری تو عاشق ترینی، مجنون و شیدا سرودی
امروز عصری غریب است، تصویری از درد مبهم
سردار آزادگانی، روزی که تنها سرودی
دیدم چه زیبا گسستی، در بند- بندِ اسارت
با یک تبسم صبوری، عشقی مصفا سرودی
در نیمهی خون خرداد، تا بارگاه کبوتر
در کوچههای غریبی، سر الرضا را سرودی
گفتم غزل داغدار، دلهای در هم شکسته است
یاد و غمی مانده در من، چون سرو رعنا سرودی
خوش رفتهای بوترابی، عاشق ترین زخمی سال
در ساحل سبز یادم، افتادگی را سرودی
در محفل انس یاران، از شبنم و گل شنیدی
با سفرهای از صداقت، روح مسیحا سرودی
ای شانههای صبورت، آیینه استقامت
عاشق ترین لحظهها را، بر موج دریا سرودی
جام سبو سر کشیدی، دیروز با قامتی سبز
یک سجده از سادگی را، در فصل فردا سرودی
مهرماه۱۳۷۶ مسجد جامع لنگرود
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
در ادامه خاطره حال و هوای پیادهروی حرم تا حرم همراه با سیدآزدگان ایران حاجآقا
ابوترابی است که از نگاه آزاده گیلانی اسماعیل یکتایی در دو قسمت روایتشده
است.
قسمت اول:
پیادهروی هفده روز طول میکشید. حاجی همان ابتدا به آزادهها میگفتند
که:«راه طولانی است و اگر کسی توان حرکت را ندارد، نیاید» و اینگونه رفع
تکلیف از آنهایی که نمیتوانستند بیایند میکرد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق: باید عرض کنم بنده تعریف و تمجیدهای فراوانی
را از حاجآقا ابوترابی شنیده بودم؛ اما بعد از اسارت و در جریان برگزاری
مراسمات در گیلان و شهرستان لنگرود مستقیماً با حاجآقا ملاقات کردم و
مکرراً با ایشان در ارتباط بودم. نوع رفتار ایشان در سادهترین مسائل،
برایم درسی میشد که هر بار و بعد از هر ملاقات، بیشتر به ایشان وابسته
میشدم و هنوز هم برایم جالبتوجه و عجیب است.
بیشتر از همه و آنچه در رفتار سید آزادگان، برای من عجیب بود و بهخصوص
میتواند برای مسئولین الگو و سرمشق باشد؛ حس مسئولیتپذیری و ساده زیستی
ایشان بود. حاجآقا حتی درزمانی که در مجلس وظیفه نمایندگی مردم را بر عهده
داشتند و با همه مشغلههای کاری، خود را موظف میدانستند که در همایشهای
مربوط به آزادگان شرکت کنند. یادم هست که در روز برگزاری یادواره شهدای
لنگرود (مهرماه سال ۱۳۷۶)، در ساعت ۶ بعدازظهر، به میدان ورودی شهرستان
لنگرود رفتم تا از ایشان استقبال کنم. منتظر بودم تا حاجآقا به همراه
هیئتی بلندپایه وارد شهر شوند که متوجه شدم کسی مرا صدا میزند. حاجآقا
بود. از ایشان پرسیدم:” آیا کسی همراه شما نیامده؟” ایشان گفتند:”خیر. من
ساعت یک از تهران راه افتادم. برای رانندهام مشکلی پیش آمد و نتوانست
بیاید. چون به شما قول داده بودم که ساعت ۶ در لنگرود باشم، تنها به راه
افتادم و الآن هم اینجا هستم.” این نگاه ساده زیستی ایشان بسیار قابلتوجه
است.
ایشان نهتنها در بین آزادگان شناختهشده بودند، بلکه در بین مردم هم
جایگاه داشتند و هر بار که ایشان در جریان مراسمات پیادهروی آزادگان، از
شهری به شهر دیگر میرفتند، خیل انبوه جمعیت به استقبال ایشان میآمدند.
مردم نگاه ویژهای به شخصیت حاجآقا داشتند و چون رفتار ایشان تأسی گرفته
از اخلاق دینی حضرت رسول اکرم صلیالله بود، او را یک مدیر و مسئولی مردمی
میدیدند.
من در سال ۱۳۷۵ و دریکی از پیادهرویهای حرم تا حرم، افتخار داشتم
همراه حاجآقا ابوترابی باشم. از دیدگاه سید آزادگان؛ پیادهروی حرم تا حرم
از دو حرکت تاریخی نشات میگرفت. یکی به تأسی از حرکت جناب اویس قرنی برای
دیدار پیامبر صلیالله علیه بود؛ زمانی که اویس نتوانست به دیدار پیامبر
صلیالله علیه نائل بیاید و به شهرش بازگشت و پیامبر هم پس از مراجعت به
مدینه فرمودند:« من بوی اویس را میشنوم.» و دیگری حرکت حضرت امام رضا
علیهالسلام از مدینه بهسوی توس بود؛ که بنا به نقل تاریخی؛ حدود ۴۰۰۰ نفر
در نیشابور، در انتظار رسیدن امام بودند و آن حدیث معروف «لاالهالاالله
حصنی فمَن دخل حصنی أمن من عذاب » که به یادگار گذاشتند و حاجآقا ابوترابی
بنای حرکت خود را بر این دو حرکت نهاده بودند.
پیادهروی از حرم حضرت امام شروع و در حرم حضرت معصومه علیهالسلام
پایان مییافت. خودشان کاروانها را حرکت میدادند و قبل از حرکت،
کاروانها را به مزار شهدای بهشتزهرا س میبردند و میفرمودند:« در راستای
تجدید میثاق با امام و شهدا، شهدا باید شاهد ما باشند.»
پیادهروی هفده روز طول میکشید. حاجی همان ابتدا به آزادهها میگفتند
که:«راه طولانی است و اگر کسی توان حرکت را ندارد، نیاید» و اینگونه رفع
تکلیف از آنهایی که نمیتوانستند بیایند میکرد.
این مراسم پیادهروی صرفاً یک مراسم نمادین نبود. ایشان در طول مسیر،
با ذکر خاطرات مربوط به اسارت به نشر ارزشهای آن دوران میپرداختند. البته
این رویه ایشان نهفقط در پیادهرویها؛ بلکه در تمام سالهای اسارت و پس
از اسارت برقرار بود. در تمام سخنرانیها، ایشان، دقایقی را به ذکر
خاطرهای از آن دوران اختصاص میدادند.
ایشان در طول مسیر پیادهروی، بارها ما را به «صبر کردن» دعوت میکردند،
همچنان که در دوران اسارت با صبر و استواری بر مشکلات پیروز شدیم، اکنون و
در زندگی روزمره هم میتوانیم با صبر بر مشکلاتمان غلبه کنیم. از نکات
دیگری که ایشان بارها به ما گوشزد کردند، «پرهیز از غیبت» بود. خاطرم
نمیآید که حاجی از کسی بدگویی و غیبت کرده باشند. این خصوصیتهای اخلاقی
اسلامی ایشان بود که همه را جذب میکرد. شنیده بودم که یکی از افسران بعثی
گفته بود که «اگر (حاجآقا) ابوترابی اینگونه است، پس رهبرتان (امام)
خمینی چگونه است؟! و اگر او هم اینگونه است، پس من او را هم دوست خواهم
داشت!» و حاجآقا هم گفته بودند: «من قطرهای از اقیانوس بیکران امام
هستم.»
قسمت دوم
حال و هوای پیادهروی حرم تا حرم……
شنیده بودم که یکی از افسران بعثی گفته بود که «اگر (حاجآقا) ابوترابی
اینگونه است، پس رهبرتان (امام) خمینی چگونه است؟! و اگر او هم اینگونه
است، پس من او را هم دوست خواهم داشت!» و حاجآقا هم گفته بودند: «من
قطرهای از اقیانوس بیکران امام هستم.»
یکی دیگر از مواردی که ایشان همواره به آن تأکید داشتند،«ولایتپذیری و اطاعت از رهبری آیتالله خامنهای» بود.
ایشان همواره پیشاپیش کاروان حرکت میکردند. در مسیر حرکت، اگر
میشنیدند که خانوادهای از شهدا و ایثارگران مشکلات مالی دارند، فوراً
برای رفع مشکل اقدام میکردند.
در طول مسیر به همه افراد کاروان توجه داشتند و کسی از توجه ایشان بینصیب نمیماند.
بیشتر بخوانید
خبرنگار: مالک دستیار