سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۰)؛

خاطرات آزاده سرافراز «عسگر قاسمی» در اردوگاه 18 تکریت

خاطرات آزاده سرافراز «عسگر قاسمی» در اردوگاه 18 تکریت
سرباز عراقی گفت قرار است شما مبادله شوید، اما احتمالاً شما را به‌عنوان زندانی سیاسی نگه خواهند داشت.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، 26 مرداد سال 1369، پس از سال‌ها تحمل رنج غربت و شکنجه و آزار، کبوتران عاشق از قفس اسارت آزاد و با بال‌های زخمی به سوی وطن بال گشودند و در آغوش ملت آرام گرفتند. آزادگانی که برخی از آن‌ها شیرین‌ترین روزهای جوانی را در چارچوبی تهی از انسانیت زیر بار شکنجه‌های روحی و جسمی دشمن گذراندند، ولی قامتشان در هجوم تندبادها خم نشد.  این قهرمانان هنوز پس از گذشت سال‌ها از آن روزگاران، روح و جسمشان زخمی است. مبادا که در گردش چرخ روزگار، فداکاری و ایثارشان برای حفظ این آب و خاک را از یاد ببریم.

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

عسگر قاسمی، یکی از  آزادگان دوران دفاع مقدس است که در طول هشت سال دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعثی درآمد و دوران اسارت خود را در اردوگاه 18 تکریت سپری کرد.

به مناسبت هفته آزادگان(26 تا 30 مرداد) خاطره‌ای از آزاده عسگر قاسمی را منتشر کردیم که در ادامه می خوانید.

سرباز عراقی گفت قرار است شما مبادله شوید، اما احتمالاً شما را به‌عنوان زندانی سیاسی نگه خواهند داشت.

24 شهریورماه اتوبوس‌ها آمدند به اردوگاه. صلیب ما را ثبت نام کرد. دیگر وقتش شده بود خاطراتمان را برداریم و برویم خانه. سرازپا نمی‌شناختیم. حدود ده اتوبوس بودیم. من در اتوبوس هشتم بودم. نزدیک مرز خسروی بچه‌ها متوجه شدند دو اتوبوس عقبی نیستند. راننده‌ها را مجبور کردند که کنار بزنند تا وضعیت روشن شود. موضوع را به فرمانده عراقی گفتیم او گفت صبر کنید تماس بگیرم  ببینم چه شده است؟ درحالی‌که خودش می‌دانست چه شده است! دوباره تماس گرفت و گفت دو اتوبوس خراب شده شما می‌توانید همین جا منتظر بمانید تا درست شود و بیایند یا اینکه تا لب مرز بروید و آنجا منتظرشان باشید.

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

بچه‌ها قبول کردند گفتند می‌رویم اما تا آنها نیایند ما وارد مرز نمی‌شویم. در یک‌کیلومتری مرز ایران بچه‌‌ها دوباره اتوبوس‌‌ها را نگه داشتند. فرماندهان و سربازان عراق گفتند شما می‌توانید دو کار انجام دهید، یا باید به ایران بروید یا شما را به جایی می‌بریم که تا عمر دارید رنگ آزادی را نبینید. بچه‌‌ها گفتند ما همین جا می‌ایستیم تا بقیه بیایند. عراقی‌‌ها دستور دادند که اتوبوس اول دور بزند و برود سمت بعقوبه. بچه‌‌ها شیشه‌های اتوبوس را خُرد کردند و با صدای بلند شروع کردند به فریاد یا زهرا سردادن.

یک‌دفعه یکی از بچه‌‌ها گفت پاسدارها دارند می‌آیند. بچه های سپاه، که کنار مرز بودند و صدای ما را شنیده بودند، همه با هم حرکت کردند سمت مرز خسروی. گفتند. جریان چیست؟ بچه‌‌ها توضیح دادند آنها گفتند تا اینجا شما زحمت کشیدید از اینجا به بعد را به ما بسپارید. آنها ما را از مرز تحویل گرفتند.

دو اتوبوس جا مانده دوماه بعد از ما آزاد شدند.

مؤسسه فرهنگی، هنری پیام آزادگان

خبرنگار: مالک دستیار

۳۰ اَمرداد ۱۴۰۰
کد خبر : ۵,۹۵۳
کلیدواژه ها: محرم,اسارت,خاطرات,آزادگان,سالروز ورود,الماس های درخشان

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید