سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 
دومین گفتگو از مصاحبه‌های «امرداد رهایی»/ پرویز سنگ‌سهیل

آنچه که سزاوار است با ما برخورد شود

آنچه که سزاوار است با ما برخورد شود
بسیاری از خانواده ها با عکس‌هایی که از فرزندان خود در دست داشتند به منزل ما می آمدند و من نمی‌دانستم جواب مادری را که فرزندش جلوی چشمانم تیربار تانک دشمن گردن او را نشانه رفته بود و درجا به شهادت رسانده بود، چه بگویم.

 به گزارش روابط‌ عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،  از میان رویدادها و اتفاقاتی که رخ می‌دهد شاید در نگاه اول تجربه و سوژه جالب توجهی که صاحب‌خاطره آن را تجربه کرده است مخاطبی پیدا کند. اما در عمق ماجرا برخی اتفاقات و برخی رویدادها از جمله میراث ناملموس به‌شمار می‌رود. همینکه مادران و پدران چشم انتظار فرزندرزمنده مدافع وطن خود اندوهگین هستند غمی نیست که همه ملت از آن فارغ باشند و همینطور شادی و سرور و اشک شوق آمدن آزادگان‌سرافراز به میهن شادکامی‌ای نیست که صرفا خانواده‌ای آن را تجربه کند. برخی تجربه‌ها چشم همه را روشن می‌کند. آغوش باز یک ملت به استقبال جگر گوشه‌های یک ملت می‌رود. جامعه از هر اندوه و افسردگی رهانده می‌شود. آزادگان گروه گروه می‌آیند و یک ملت همچون یعقوب نبی بادلی بینا مقام آزادگی را در چهره غربت کشیده یوسفان انقلاب اسلامی‌ نظاره می‌کند. از این رو با نگاهی نو پای سخن آزادگان نشستیم تا روایت لحظه شادی و اشک‌هایشان در را در امرداد رهایی ثبت کنیم.

 

نویسنده و کارگردان تئاتر که تاکنون کارهای پرشمار ارزنده را روی صحنه برده است. مهمان مصاحبه امرداد رهایی شد. آزاده‌سرافراز و جانباز دفاع مقدس پرویز  سنگ سهیل عناوینی هستند که عموما کمتر کسی خبر دارند وی به عنوان مدال افتخار بر سینه دارد. کارگردان و بازیگری که همه او را یک عاشق  کار وهنرش یاد می‌کنند.

 

وی تنها فرزند پسر نوجوان خانواده و دانش آموز بوده که با یک گروه برای ضبط رادیویی گفت وگو با رزمندگان عازم جبهه می شود. با آنکه در ادامه زندگی به فعالیت‌های هنری خود در در تئاتر تهران می پردازد، در خدمت سربازی خود را مهیای رفتن به منطقه می‌کند.

 

این کارگردان در ادامه فعالیت های فرهنگی و هنری خود در جبهه می گوید: زمانی هم که به خدمت سربازی رفتم به دلیل آشنایی قبلی با منطقه در مدت 22ماهی که در آنجا بودم با هماهنگی حوزه عقیدتی سیاسی ، با استعدادیابی  بچه‌های جبهه توانستم 17 نمایشنامه برای نیروهای هوابرد شیراز که آن زمان شهید صیاد شیرازی مسئول آن بود اجرا کنیم.

 

این جانباز و آزاده دفاع مقدس همچنین متذکر می شود که درکنار فعالیت های هنری درجبهه، با آغاز عملیات ها، تفنگ به دوش می کشیده و همپای رزمندگان می‌جنگیده است به طوری که با حضور در عملیات های رمضان و خیبر، در عملیات بدر به شدت مجروح و اسیر می شود.

 

وی از اسارت تعریف متفاوتی دارد. اومعتقد است:  اسارت در کنار تلخی‌ها و سختی‌های خود، رویش هایی نیز داشت. هر اسیر از تیپ‌های متفاوتی به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی  بودند که  تعامل و سازگاری طولانی مدت درکنار هم چیز کمی نبود.

 

این آزاده 6سال اسارت حس آزادی متفاوتی را درآن دوران تجربه کرده است که قابل تامل است: وی می گوید: برخلاف سایر اسرا که از شنیدن خبر آزادی خوشحال شدند، غم بزرگی مرا فرا گرفت. زیرا از دوستانی که در این سالها به آنان عادت کرده بودیم باید جدا می شدم و ممکن بود هرگز آنان را نبینم.

 

وی دیدار متفاوتی نیز با خانواده دارد که خواندنی است: پس از دیدار با حضرت آقا (مقام معظم رهبری)  ساکم را برداشتم و بدون اینکه منتظر استقبال مردم و خانواده ام باشم با هیجده هزارتومانی که به ما داده بودند که جیبمان خالی نباشد خود را به درب خانه‌مان رساندم. پلاکارتی زده بودند که اسمم روی آن حک شده بود. درب خانه ویلایی مان هم باز بود و همه سخت مشغول مراسم استقبال بودند و کسی مرا نشناخت.(زیرا آنها فردا منتظر من بودند). مدتی در کوچه قدم زدم. خانم فرخ لقا هوشمند از بازیگران تلویزیون که در همسایگی ما زندگی می کردند اولین کسی بود که مرا شناخت.

 

با داد و فریاد ایشان همه اهل خانه خبردارشدند. پدرم از دوری یکدانه فرزند خود به شدت پیر شده بود و مادر که با شنیدن خبر آمدنم از شدت اضطراب به بستر افتاده بود.

 

این آزاده دفاع مقدس از لحظات سخت و سنگین متفاوتی نیز سخن می گوید: بسیاری از خانواده ها با عکس‌هایی که از فرزندان خود در دست داشتند به منزل ما می آمدند و من نمی‌دانستم جواب مادری را که فرزندش جلوی چشمانم تیربار تانک دشمن گردن او را نشانه رفته بود و درجا به شهادت رسانده بود، چه بگویم، آیا می توانستم به او امید بدهم؟ او برادری داشت که بسیار شبیه خودش بود و با دیدن اوبرای لحظه ای خاطرات سالها رفاقتمان برایم زنده شد، او را کنار کشیدم و گفتم برادرت شهید شده است.

 از حال و روز این روزهایش  می گوید: در طول جنگ ترکش های زیادی به بدنم اصابت کرده بود و به گفته پزشکان عوارض ناشی از جانبازی و اسارت است. چندسالی است که کم کم پاهایم بی حس شد و توصیه به جراحی کمر، تعدادی از ترکش هایی که در اطراف کمرم لانه کرده بود خارج شده و تعدادی هنوز جاخوش کرده اند. عمل قلب‌داشته ام و ریه‌هایم که بر اثر شیمیایی شدن در جبهه به سختی کار می کند.

 

او در ادامه با گلایه از مسئولان و متولیان امر که با این شدت جانبازی کمیسیون پزشکی تنها 40 درصد جانبازی را برای او لحاظ کرده می گوید: البته بنیادشهید گفته بیایید دوباره تعیین درصد شوید اما  بی فایده است چرا که  مزایایی که در اختیار جانبازان 40 درصد  قرارمی گیرد با 49درصد هیچ فرقی نمی کند.

 

وی در ادامه تصریح کرد: من ریالی از بنیادشهید به عنوان حقوق دریافت نمی‌کنم. همسرم بعد سال‌ها پرستاری از بنده، سه سال به دنبال یک حق پرستاری بود که آن را هم از ما دریغ کردند.

روی سخن این آزاده و جانباز آبرومند آن است که: آنچه که سزاوار است با ما برخورد شود.

۲۱ اَمرداد ۱۳۹۹
کد خبر : ۱,۰۸۸

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید