سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
 
در مصاحبه با آزاده سرافراز اسماعیل پارسادوست مطرح شد؛

ولوله و عزاداری عجیب اسرا با شنیدن خبر فوت امام(ره)

ولوله و عزاداری عجیب اسرا با شنیدن خبر فوت امام(ره)
کار به جایی رسید که گفتند: چه می‌خواهید به شما بدهیم که آرام‌تر شوید! ما هم از آن‌ها آرد و خرما و قرآن خواستیم و برای رحلت امام(ره) مراسم گرفتیم.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، اسماعیل پارسادوست (فامیل قدیم، شنبه دستجردی) از آزادگان سرافراز دفاع مقدس است که در سن 19 سالگی در سال 1367 به دست نیروهای بعث عراق و در تک دشمن در سومار گیلان غرب اسیر شده و بعد از گذراندن دو سال سخت در سال 69 به میهن بازگشته است. مصاحبه خواندنی با این آزاده سرافراز در ادامه آمده است؛

 

خاطره ای از دوران اسارت تعریف کنید.

از زمانی که در اردوگاه تکریت 15 بودیم، یکی از خاطراتی که از زمان اسارت داریم موضوع رحلت امام(ره) است. یکی از سخت ترین روزهای ما همان روز بود. ماموران عراق، روزنامه یا تلوزیونی را در دسترس ما قرار نمی‌دادند که اخبار واقعی را بتوانیم دنبال کنیم. گاهی به صورت نوبتی تلوزیون می دیدیم آن هم شبکه هایی که آن‌ها می‌خواستند. آن روز عراقی ها آمدند و اعلام کردند می‌خواهند یک خبر خوبی را به ما بدهند! ما هم خیال کردیم قرار شده است اسرا آزاد شوند!
آن ها با شعف خاصی گفتند خبری میخواهیم بدهیم: «خمینی فوت شده است.» تا این خبر را اعلام کردند در اردوگاه ولوله به راه افتاد و همه خواندیم: عزا عزاست امروز...
آنقدر اشک ریختیم و بی‌تابی کردیم که بعثی ها همه تعجب کرده بودند هرچه تلاش کردند جو را آرام کنند ممکن نبود، همه به هم تسلیت میگفتند و عزاداری میکردند.
کار به جایی رسید که گفتند چه می‌خواهید به شما بدهیم که آرام‌تر شوید. ما هم از آن‌ها آرد و خرما و قرآن خواستیم و برای رحلت امام مراسم گرفتیم. آنقدر اوضاع رزمندگان غیر قابل کنترل بود که حتی نتوانستند جلوی ختم قرآن و عزاداری‌های دسته‌جمعی ما بایستند و مجبور شدند به خواسته‌های ما تن بدهند.

 

اسماعیل

خبر آزادی خود را چگونه گرفتید؟
ما برای اینکه از دست شپش های اردوگاه خلاص شویم چند وقت یکبار کاملا سر و صورت خود را اصلاح می‌کردیم. یکی از این روزها از بلندگو با یک آهنگ شاد خبری پخش شد که صدام می‌خواهد خبری بدهد که تمام دنیا خوشحال شوند و آنجا اعلام کردند که اسرا به زودی آزاد میشوند. ما هم بسیار خوشحال شدیم که به لطف خدا بالاخره دوران اسارت به اتمامش نزدیک شده است.  از آن روز نشستیم محاسبه کردیم که ما چندمین گروه هستیم و چند روز دیگر آزاد می‌شویم من هم هر شب از پنجره اردگاه 14 را زیر نظر داشتم چون طبق محاسبات، ما باید بعد از آنها انتقال داده می‌شدیم به ایران و بالاخره شب موعود رسید و چندین اتوبوس آمدند و چند هزار نفری را از اردوگاه 14 بردند و سه روز بعد نوبت به ما رسید.

اسماعیل3
دغدغه یا نکته ای هست که دوست داشته باشید مطرح کنید؟

مهمترین دغدغه‌های ما در حال حاضر برمی‌گردد به اشتغال فرزندانمان. بنده دارای چهار فرزند هستم که متاسفانه دخترانم شغلی ندارند.
فارغ از بحث اشتغال که واقعا فشار روانی و اقتصادی زیادی را بر ما تحمیل می‌کند، بحث بیمه است. گرچه که الحمدلله بیمه به تعهداتش عمل می‌کند و مشکلات درمان نداریم، اما بخش مسائل پزشکی دندان را پوشش نمی‌دهد که اینهم برای ما معضل بزرگی است.
با توجه به اینکه در دوران اسارت با کوچک ترین مشکلی مجبور می‌شدیم دندان را بکشیم و همچنین به دلیل فشارهایی که زمان شکنجه به دندان های اسرا وارد شده است، خوب بود که عزیزان به این مورد رسیدگی کنند و با نظارت و اولویت بندی و اطمینان از صحت موضوع این مورد را نیز در دستور کار قرار دهند. مثلا خود بنده باید پنج دندان مصنوعی بگذارم که آسیب های آن سوغات دوران اسارت ما بوده است.
موضوع دیگر معوقات ایثارگران است که سال هاست بنا شده است پرداخت کنند. البته بخشی از آن پرداخت شده اما مابقی آن هنوز پرداخت نشده است که اگر معوقات ما را پرداخت می کردند در این شرایط نابسامان می‌توانست بخشی از مشکلات ما را پوشش دهد.

اسماعیل2

۱۷ مهر ۱۳۹۹
کد خبر : ۱,۷۱۹
کلیدواژه ها: اسماعیل پارسادوست ، آزادگان ، موسسه پیام آزادگان ، اردوگاه تکریت

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید