سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
پرونده خاطرات کوتاه آزادگان(۱۱)؛

شکنجه‌های تکریت در قالب هیچ کتاب و فیلمی نمی گنجد

شکنجه‌های تکریت در قالب هیچ کتاب و فیلمی نمی گنجد
در پرونده خاطرات کوتاه آزادگان، برخی از خاطرات کوتاه اما درس‌آموز دوران اسارت را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، گنج‌های زیادی در فرهنگ دفاع مقدس هنوز ناشناخته مانده است. خاطرات معمولی آزادگان حاوی نکات تکان‌دهنده‌ای است که برای ما می‌تواند درس‌های بزرگی باشد. در پرونده خاطرات کوتاه آزادگان، برخی از این خاطرات را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)

در قسمت یازدهم این پرونده خاطره‌ای از دوران اسارت آزاده سرافراز  محمد جواد میانداری در ادامه آمده است:

محمدجواد میانداری متولد ۱۳۴۹ از قهرمانان کربلای چهار است. وی با اشاره به اینکه آمارهای عراقی‌ها در مدت اسارت خیلی آزار دهنده و عذاب آور بود و به هر بهانه آمار می‌گرفتند، می‌گوید: صدای خمسه خمسه عراقی‌ها برایمان پر از رنج بود. ما در ردیف‌های پنج تایی می‌نشستیم بازوهایمان را روی هم قرار می‌دادیم روی زانویمان می‌گذاشتیم. پیشانی مان هم باید روی بازویمان قرار می‌گرفت. فریاد "سرا پایین…" به ما می‌فهماند که نباید سرمان را بالا بیاوریم وگرنه با کابل از پشت گردنمان می‌زدند. کوچک‌ترین حرکت اضافه و بد نشستن و تکان خوردن ضربات پی در پی کابل را مهمان تن رنجورمان می‌کرد. اشتباه و نافرمانی یک نفر تنبیه همگانی را به دنبال داشت. عراقی‌ها انگار همواره از کم شدن ما می‌ترسیدند. و مرتب آمار و آمار و آمار که کار هر روزه آنها و کابوس هر شب ما بود.

این آزاده سرافراز ادامه می‌دهد: هر روز، صبح ما با صدای باز شدن قفل‌ها و برخورد زنجیرها به در آسایشگاه شروع می‌شد. صدایی که پیام آور رنج و شکنجه دوباره برای ما بود. هر روز صبح این صدا در گوش ما می‌پیچید و قبل از ضربات کابل و باتوم، روح و روان ما را می‌خراشید و دوباره آمار بود و چکمه‌های دشمن که روی گلوی ما قرار می‌گرفت و راه نفسمان را می‌گرفت.

میانداری اضافه می‌کند: وقتی تحقیر دوستانم را می‌دیدم، آدم‌هایی که سال‌ها برای دفاع از مرز و بوم وطنشان مقابل دشمن ایستاده بودند و در ایران دارای ارج و قربی بودند، بیشتر دلم می‌سوخت و احساس عجز می‌کردم. بی احترامی به درجه داران نظامی ما بیشتر عذابم می‌داد. پیرمردهایی که باید حواسمان به احترام آنها بود. احترامی که اینجا زیر گرزه‌های آهنین دشمن بعثی رنگ باخته بود. اینجا حق نداشتیم کسی را با مقام و پستش در ایران صدا بزنیم. هر کس هر منسب و مقامی که داشت، در اینجا تنها یک اسیر بود. بدون پیشوند و پسوندی!


 

اتفاق عجیب تکریت

وی با بیان اینکه انگار تکریت آخر دنیا بود. شاید هم دورتر، جایی در فضا بین ماندن و مردن، معلق نگه مان داشته بودند، تعریف می‌کند: نه کسی از وجود ما خبر داشت و نه ما از پیرامونمان اطلاعی داشتیم. شکنجه‌های تکریت در قالب هیچ کتاب و فیلمی نمی گنجد. هیچ ذهنی قادر به تصور لحظه‌های کابل و باتوم نیست. مگر آنها که شبانه سر بر دیوار تکریت گذاشته باشند و درد حقارتشان را روی دیوارهای بتونی آن گریسته باشند. زنده ماندن ما تنها اتفاق عجیب تکریت بود. ناصر تقی‌زاده را به قدری سیلی زدند که سرش باد کرد و دو برابر اندازه طبیعی‌اش شد.

این آزاده بیان می‌کند: علی آمریکایی را که اسرا او را به علی شراب می‌شناختند نمی‌شود با هیچ کلمه و جمله‌ای توصیف کرد. همیشه مست بود. شراب از چشم‌هایش می‌بارید. چشم‌های خون آلودش را هرگز فراموش نمی‌کنم. قیس، نوفل و عدنان نمونه‌های جهش یافته شمر و خولی بودند. با دیدن آنها و چشیدن طعم کابل‌های ته گرد و باتوم‌های میلگرد دارشان، فاجعه کربلا را راحت تر درک می‌کردم. انتظار انصاف و کمی ملاطفت از قومی که با فرزندان پیامبرشان چنان کرده بودند، برای ما که مقابلشان ایستاده بودیم و از آنها کشته گرفته بودیم، چیزی غیر عادی بود.

۷ بهمن ۱۳۹۹
کد خبر : ۳,۹۸۱
کلیدواژه ها: محمد رضا میانداری , اسارت , خاطرات آزادگان , عراق , پیام آزادگان

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید