نصرت الله محمود زاده، نویسنده آثار دفاع مقدس است که در وصف آزادگان سرفراز شعری سراییده و واقعهی بازگشت آزادگان را گرامی داشته.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، نصرت الله محمود زاده در اول شهریور ماه 1335 در روستای "کوهستان" از توابع "بهشهر" در استان مازندران به دنیا آمد. تحصیلاتش را در انستیتو تکنولوژی بابل در رشته مکانیک به پایان برد.وی بعد از جنگ تحمیلی به ادامه تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی در دانشگاه شهید بهشتی فارغ التحصیل شد.در اولین روز تهاجم عراق به ایران، داوطلبانه به خوزستان شتافت و به عنوان نیروی داوطلب در عملیات آزادسازی سوسنگرد حضور داشت.او که در عملیات هویزه در محاصره دشمن قرار گرفته بود با وقایعی مواجه شد که بعدها منجر به نوشتن اولین کتابش"حماسه هویزه" شد. تاکنون بیش از چهارده اثر از این نویسنده به چاپ رسیده است که از جمله آثار ایشان می توان به "شب های قدر کربلای پنج" ، "رقص مرگ" ، "سنگرساز بی سنگر" ، "مسیح کردستان" ، "عقیق" ، "سفر سرخ" ، "بستر آرام هور" ، "فریاد برآور شلمچه" ، "پای گلدسته کوهستان" ، "بعد از محمدالدوره" و"بام کردستان" اشاره کرد.
دلنوشته استاد محمودزاده در وصف آزادگان؛
با شمایم، شما آزادهای که دست نداری تا ببوسمش، در شکنجهگاه اردوگاه موصل ۲ جا گذاشتی؟
و تو که پا نداری تا به گلاب ناب بشویمش،
در میدان مین والفجر مقدماتی چند تکه شد؟
تو که سیمای زیبایت با گاز خردل له شد، و یا در سلول انفرادی زندان بغداد این گونه شدی؟
شنواییات را با سیلی وحشیانه افسر بعثی از دست دادی؟ و شاید در انفجار جنگ فاو؟
با تو هستم آزادهای که چشم نداری تا زیبای شقایق را ببینی؛ آیا نشان زخم شلاق سرهنگ فیصل اردوگاه تکریت نیست؟
هنوز در خلوت شب نخلستانی که محل اعدام آزادههایی که نامشان در لیست صلیب سرخ ثبت نشده بود، همچون ابوترابی چون ابر بهاری میگریی؟
آه از نجوای خسته آزادگان در سلول اردوگاه الانبار، بدن نحیف و چین و چروک صورتتان را میبینم.
گاه ابوترابی به عمد، تنهایتان میگذاشت که از زخم نامردمیهای روزگار خود را سبک کنید.
در نیمه شب میشنید که زار زار شیون میکنید و خدا، خدا میگویند.
باز چه شورش و نوایی در خلق اسرای موصل ۲ بود که آزادهای چون سوری شهید شد؟
کاش جوهر معرفت آزادگی را با خود میآوردید که امروز این همه مظلوم نبودید؟
چه شبها که گرسنه سر بر بالین ابوترابی به خواب رفتید، اما در ایران کوچک( ایام اسارت) سربلند بودید.
مرحبا که از اعتبار آزادگیات در ایران بزرگ( پس از بازگشت به وطن) اختلاس نکردی و در خلوتی گمنام این دیار مظلوم زندگی میکنی.
راستی، چرا حتی آزادههایی که در مسند قدرت هستند، فراموشتان کردند؟
ای اُف به این روزگار.
رنج دوران میکشی؟ لبخند بزن؛ ادامه اجر اسارت است جانم.
آنجا ایران کوچک و اینجا ایران بزرگ، کدام شیرینتر بود و کدام تلختر؟
آنجا دشمن رودررو و اینجا دشمن تودرتو.
کاش آزادهها فراموش شده باشند،
اما چه کنیم که افسانه نبودند.
آنها ده سال آزادی را با اراده خود در اردوگاههای مخفوف صدام هویت دادند تا که زندگی رنگ امید گرفت.
خانوادههای آزادههای در بستر کهنسالی،
شبها، قصه پیروزی انان را در برابر تحقیر روانی افسران موصل و تکریت برایشان زمزمه کنید.
بگذارید با آرمانهای خود بگریند و بخندند
تا همچنان به زندگی لبخند بزنند
تا که همچنان روح بلندابوترابی مقتدای آنان باشد.
آیا لبخند این آزاده در این روزگار فقر خودزنی، شیرین نیست؟
بله؛ رسم روزگار اسرا چنین است.