سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
پنجمین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛

از خاک‌ریز شلمچه تا اردوگاه ۱۲؛ خاطرات اسارت جلیل جباریان

از خاک‌ریز شلمچه تا اردوگاه ۱۲؛ خاطرات اسارت جلیل جباریان
وقتی صدای گلوله‌ها ناگهان خاموش شد، آزاده جباریان فهمید که دشمن نقشه دارد؛ اما هشدارش دیگر کافی نبود. حالا او در عصر خاطره از آن روزهای داغ خرداد ۶۱ می‌گوید.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، در پنجمین عصر خاطره «الماس‌های درخشان» که به همت مؤسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان برگزار شد، شش تن از آزادگان سرافراز دوران دفاع مقدس به روایت تجربه‌های خود از عملیات بیت‌المقدس و نحوه اسارتشان پرداختند. آزاده جلیل جباریان شربیانی، یکی از راویان این برنامه، گوشه‌ای از واقعیت‌های تلخ اما ماندگار دوران جنگ و اسارت را بازگو کرد.

جباریان که در عملیات بیت‌المقدس، در تاریخ ۶۱/۳/۲۳ در منطقه شلمچه به اسارت دشمن درآمد، گفت: «در عملیات‌های مختلف حضور داشتم. نخستین بار در والفجر ۱ شرکت کردم که بخشی از توانایی شنوایی‌ام را از دست دادم، اما در آخرین عملیات، یعنی عملیات بیت‌المقدس، همچنان در میدان بودم. ما در گردان جعفر طیار، نیروهای خط‌شکن بودیم. پیش از آغاز عملیات به ما اطلاع دادند که عراق قصد تصرف منطقه را دارد و باید آماده‌باشیم.»

وی افزود: «با شروع عملیات پیشروی کردیم و با نیروهای دشمن درگیر شدیم. اوایل صبح روز بعد، به ما دستور دادند که خط را نگه داریم. فاصله‌ ما با نیروهای عراقی تنها حدود صد متر بود. عراقی‌ها به طور مداوم آتش می‌ریختند اما ناگهان این آتش قطع شد. با تجربه‌ای که از پیش داشتم، به بچه‌ها هشدار دادم که ممکن است دشمن نقشه‌ای در سر داشته باشد و در حال تغییر مسیر باشد. مسیری را به بچه‌ها نشان دادم و گفتم عراقی‌ها احتمالا از آن نقطه سعی کنند ما را دور بزنند. تنها مانع دفاعی ما خاک‌ریزی ساده بود و هوا در خردادماه نیز بسیار گرم بود.»

جباریان ادامه داد: «تا ساعت چهار بعدازظهر منتظر ماندیم. سپس دستور عقب‌نشینی رسید. من که مسئولیت داشتم، بلافاصله و با سرعت نیروها را عقب بردم، اما کمی بعد متوجه شدیم که از سه جهت محاصره شده‌ایم. همان مسیری که هشدار داده بودم، محل نفوذ دشمن شده بود.»

وی با اشاره به شرایط دشوار پس از محاصره گفت: «فرمانده ما تیر خورده و خون‌ریزی شدیدی داشت. رفتم وضعیتش را بررسی کنم. با دستور و اصرار از من خواست که عقب‌نشینی کنم و نمانم. وضعیتش وخیم بود. کمی اطراف را بررسی کردم اما دیگر کار از کار گذشته بود. شدت گرما و تشنگی هم اوضاع را سخت‌تر کرده بود. نهایتاً نیروهای عراقی رسیدند و ما را اسیر کردند.»

جباریان از لحظات نخستین اسارت چنین یاد کرد: «ما را عقب بردند و داخل چاله‌ای انداختند. تا صبح همان‌جا بودیم و فردای آن روز ما را به بصره بردند. بازجویانشان که برخی به ترکی و فارسی مسلط بودند، شروع به بازجویی کردند. یکی از آن‌ها از من پرسید زمان آغاز عملیات چه ساعتی بود؟ با غرور گفتم ساعت ده عملیات را آغاز کردیم و چهار هزار نفر از نیروهای شما را هم اسیر کردیم.»

وی در ادامه به بخشی از رفتارهای تبلیغاتی دشمن اشاره کرد: «ما را به حیاط آوردند تا آب بدهند ولی همزمان شروع به فیلم‌برداری تبلیغاتی کردند. سپس ما را در محوطه پادگان چرخاندند و بعد از مدتی نهایتاً به بغداد منتقل کردند. بعد از آن، ما را به اردوگاه ۱۲ فرستادند.»

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
کد خبر : ۱۰,۰۷۷

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید