در هشتمین عصر خاطره الماسهای درخشان، آزاده و مداح مهدی عباسی به بیان خاطرات خود از عزاداریهای دوران اسارت پرداخت.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،
هشتمین برنامه «عصر خاطره الماسهای درخشان» روز چهارشنبه ۱۸ تیرماه در مؤسسه پیام آزادگان برگزار شد. این برنامه با حضور تعدادی از آزادگان مداح دوران اسارت، به بیان خاطرات مربوط به برگزاری مراسم محرم در اردوگاههای اسارت اختصاص داشت. در این مراسم، جمعی از آزادگان به بیان تجربههای خود از نحوه برگزاری عزاداری برای امام حسین (ع) در شرایط محدود و سخت اردوگاههای عراق پرداختند.
یکی از سخنرانان این برنامه، مهدی عباسی، آزاده و مداح دوران دفاع مقدس، به بازگویی بخشی از خاطرات شخصی خود از دوران اسارت پرداخت.
او سخنان خود را با یاد و نام همرزمانی آغاز کرد که در دوران اسارت یا پس از آزادی از دنیا رفتهاند. وی گفت:
«وقتی از من میپرسند دوران اسارت چگونه گذشت، پیش از هر سخنی، دلم به یاد یارانی میرود که در روزهای سخت اسارت کنارمان بودند اما بازنگشتند. همانهایی که با همه رنجها، با لبخند و ایمان، طاقت آوردند ولی امروز در جمع ما نیستند. دعایم همیشه بدرقه راه آنهاست. و نیز برای آزادگانی که پس از آزادی سالها در کنارمان بودند و حالا جایشان خالیست... خداوند به من مدال پرافتخار آزادگی عطا کرد، و شکرش را هرگز فراموش نمیکنم.»
عباسی در ادامه به نحوه اسارت خود در عملیات رمضان اشاره کرد و گفت:
«سال ۱۳۶۱ بود، عملیات رمضان. من تنها ۱۵ سال داشتم، نوجوانی که از ۱۰ سالگی نوکری و ذاکری اهل بیت را پیشه کرده بود. افتخاری که از آن دوران در جانم ریشه دوانده بود. در همان عملیات، اسیر شدم.»
وی با اشاره به شرایط سخت پس از اسارت، ادامه داد:
«شرایط بسیار دشواری را از همان ابتدا تجربه کردیم. در بصره، در یکی از پادگانها، همراه با حدود ۷۰۰ نفر اسیر دیگر نگهداری میشدیم. اسرا، بیشترشان مجروح، گرسنه و تشنه، در گرمای سوزان تیرماه عراق، با دمایی بیش از ۵۵ درجه، زیر آفتاب بیرحم، رنج میکشیدند. روز ۲۴ تیر ۱۳۶۳ را خوب به خاطر دارم... ما را در سطح شهر چرخاندند. مردم با شادی و هلهله به تماشای ما میآمدند، گویی که عروسیای در کار است. هدف عراقیها تحقیر ما و تقویت روحیه خودشان بود. میخواستند ما را در هم بشکنند.»
او در ادامه، به فشارهای جسمی و روحی آن دوران اشاره کرد:
«هفت روز تمام، زیر این فشار جسمی و روحی بودیم. بسیاری از مجروحان به دلیل نبود رسیدگی، دچار عفونتهای شدید شدند؛ بعضی دیگر حتی دست یا پایشان را از دست دادند. آن هفته، روز سهشنبه، انگار سختترین روز عمرم بود. ما فکر همه چیز را کرده بودیم، جز چنین اسارتی...»
عباسی در ادامه از فضای معنوی اردوگاه و نقش دعا و مداحی در آن فضا یاد کرد و گفت:
«در دل شب، سید محمود، یکی از بچهها، شروع کرد به خواندن دعای توسل. صدایش از ته دل میآمد. آنچنان با سوز میخواند که دیوارها و دلها یکجا به گریه افتادند. نوحهسراییاش پر از اندوه و امید بود. عجیب اینکه عراقیهایی که تا آن روز بیوقفه ما را کتک میزدند و از "تونل وحشت" میگذراندند، آن شب گویا دلشان نرم شده بود. و همان شب، انگار دری از رحمت خداوند گشوده شد و گشایشی حاصل آمد...»
او درباره عزاداریهای مخفیانه در اردوگاه موصل ۴ چنین توضیح داد:
«در اردوگاه موصل ۴، با وجود تمام محدودیتها، تلاش میکردیم فضای روحی خود را حفظ کنیم. جمعی از مداحان و ذاکران اهل بیت در جمعمان بودند. یکی از برنامههای مداوم ما، دعای ندبه بود که تنها در یکی از آسایشگاهها برگزار میشد؛ نه در همه، چون ممکن بود متوجه شوند.»
وی در ادامه، خاطرهای از یکی از شبهای محرم را چنین نقل کرد:
«یاد شبی میافتم از ایام محرم، که در حال عزاداری بودیم. سرباز عراقی نگهبان، وقتی وارد شد، مجلس را بلافاصله قطع کردیم. اما وقتی آمد و دید سکوت حاکم است، با تعجب گفت: «همین الان دیدم دارید میرقصید!» نمیدانست که آن شور و حال سینهزنی را بهاشتباه رقص دیده! اصرار میکرد که: «بلند شید، برقصید!» و چون نمیخواستیم مسئلهای پیش بیاید، ناچار شدیم مراسم را نیمهتمام رها کنیم.»
در بخش دیگری از صحبتهایش، به خاطرهای دیگر از فضای خطرناک دعاخوانی در اردوگاه اشاره کرد:
«در یکی دیگر از شبها، علی ربانی نشسته بود و دعاخوان نیز پشت ستونی پنهان شده بود تا دیده نشود. در همان حین، ناگهان یک افسر عراقی وارد آسایشگاه شد. دعاخوان هنوز مشغول خواندن دعا بود و همهمان غافلگیر شدیم. افسر چشمش به علی ربانی افتاد و گفت: «تو دعا میخواندی؟» علی منکر شد: «نه، من نبودم.» اما فایدهای نداشت... همان شب، علی را بردند و تا صبح آنقدر شکنجهاش کردند که دل همهمان آتش گرفت.»
عباسی در پایان سخنانش گفت:
«اینها تنها گوشهای از خاطراتیست که با پوست و استخوان چشیدیم. خاطراتی که هرگز فراموش نمیشوند. خاطراتی که یادآور غربت، رنج، مقاومت و البته امید و توکلاند. خدا را شاکرم که در این راه، توفیق همراهی با مردانی از تبار غیرت و ایمان را به من عطا کرد.»
در پایان این بخش از مراسم، مهدی عباسی به مداحی کوتاهی نیز پرداخت که حال و هوای دوران اسارت را برای حاضران زنده کرد. در ادامه ببینید:
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com