انقلابیون قدیمی ایران بعضا انقلاب و نظام به دست آمده را عمر خویش با ارزشتر میافتند. آنها در موج ترور و درگیریهای داخلی تا جنگ، سعی میکردند که به روش خود این نظام را حفظ کنند و بعضا در تمشیت امور اشتباهات ناگواری میکردند. برای آنها حفظ نظام خط قرمز بود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به نقل از همشهری آنلاین، علی صارمیان در روزنامه اعتماد نوشت: بگذریم که این
تعصب بعدها به شکلی منحرف شده به نتایجی رسید که بسیاری خود را عین نظام
دانستند و فراز و فرود در نظام سیاسی را برباد رفتن نظام دانستند و مخالفان
خویش را ضدنظام و انقلاب تلقی کردند. اما در یک چیز نمیتوان در آنها شک
کرد. آنها حفظ نظام را بر حفظ گروه خویش مرجح میدانستند و حتی بر حیات
خویش این خط قرمز را کشیده بودند که اوجب واجبات نظام است نه من.
در تطور انقلاب این انقلابیون قدیمی چون قالیهای ته بازار تهران نقش و
نگار به میراث سپردند و جوانان پس از آنها آن را بزدل و غیرانقلابی
دانستند. پیران انقلابی هشدار میدادند که حفظ نظام محافظهکاری نیست و
جوانان جویای نام میگفتند که ماجراجویی ما برای اسقاط پیرمردهای
غیرانقلابی است. هرچه بود نیروی جوانی و ماجراجویی و فتح دنیا و برانداختن
استکبار با منابع مالی سرشار نفتی بسیار تحریککننده بود. دنیا را میشد
ریخت و دوباره ساخت. اما آخر آن برنامه چند قطعنامه سنگین شورای امنیت،
خروش بازار تهران و دلار دو، سه برابر شد. قوای تشکیلدهنده نظام به هم
دشمن شدند و فشار از بیرون و تفرق در درون، کار را سخت کرد.
در ایران اعتقاد بر این بود که مغز فعال نظام، اجازه به خطر افتادن حیات
این نظام استقرار یافته را نمیدهد. باید حرفی نو مطرح میشد که قوای
داخلی را انتظام دهد و فشار خارجی را کم کند، چراکه شاید برای گروهها و
جنبشها، شور و هیجان از نظم ارزشی بالاتر داشته باشد و بر یکدیگر سبقت
بگیرند که یکی سفارتنوردی کند و یکی قطعنامههای فصل هفت را به تمسخر
بگیرد، اما برای یک نظام مستقر رضایت مردم شرط اساسی است، بهخصوص که این
نظام، شرایط تشکلها و احزاب قوی قانونی ندارد و هر آن توده مردم بر اثر
محرکی داخلی یا شرایط سخت خارجی که عارضهای طولانی ایجاد کند، بانگ
برخواهند داشت.
سال ۹۲، به نوعی بازگشت نماینده انقلابیون قدیمی بود. پیرمردهایی که با
پیوست خارجی آمدند که مشکل آب و نان مردم را با تعامل دنیا حل کنند. آنها
قطعنامههای فصل هفتم را ملغی کردند اما چون دولتشان پیوست داخلی برای
حکمرانی مطلوب موافقین و مخالفین نداشت، به رشد انقلابیگرهای نظامیپسند
کمک کردند.
ظهور ترامپ، یک خطر جدی برای نظام بود. واقعا در محاسبات تیم وزارت
خارجه او، نظام ایران سقوط میکرد. اما ایران مردمی داشت که تجربه یک جنگ
طولانی داشتند. اما قصه از آنجا دچار تزاید خطر شد که گروه نو انقلابی،
ترامپ را فرصت نابودی برجام، دولت مستقر و روی کار آمدن دولت نو انقلابی
خود دانستند.
شعار آنها این است که فقر و محنت مردم از انتخاب دولتی متمایل به غرب
است پس به ما اعتماد کنید هر چند اگر نکنید با انتخابات حداقلی پیروز
میشویم. اما واقعا شدنی است؟ منابع سرمایهگذاری و رونق ایران در این
شرایط و ادامه تحریمها امکانپذیر است؟ آنها در دوران پول نفت نتوانستند،
حالا چگونه میتوانند؟ کافی است خروجیهای دولتها را مقایسه کنیم.
به هر حال این انشقاق خطرناک با بار ارزشی همراه شد. دولت مستقر ناتوانی
ذاتی در حکمرانی داخلی داشت، حالا در حکمرانی خارجی هم باید کشور را حفظ
میکرد. ترامپ در حال جمع کردن بساط خود از کاخ سفید است اما خانم نیکی
هیلی نماینده سابق امریکا در سازمان ملل میگوید شبها از فکر اینکه دولت
بعدی امریکا به برجام برگردد خوابم نمیبرد. چرا اسقاط برجام برای تیم
سیاست خارجی برانداز ترامپ اینقدر بااهمیت است و با کمک اعراب و
صهیونیستها و نغمههای داخلی، آن را در امتداد اسقاط این نظام میدانند؟
دلایلش را خردمندان نظام میدانند اما شاید برهم کنش نیروهای نو انقلابی
ضدبرجام و فضایی که با پول اعراب و لابی آیپک برای دولت جدید ساخته
میشود، یک ریل سرمایهگذاری کلان را برای خارج کردن قطار ایران از حکمرانی
مطلوب تدارک دیده است. کشوری که حتی اگر ۴ سال با برجام سرپا باشد و حکومت
میانهرویی را درکفایت تولید و اشتغال و سرمایهگذاری و در رضایت شهروندان
و نشاط اجتماعی تجربه کند، احتمالا تهدیدناپذیر خواهد بود چون ترامپی در
غرب ظهور نخواهد کرد.