آزادگان نشان دهنده این هستند که رنجها میگذرند و اجرها میمانند. هر گاه به یاد آقای لشگری میافتادم دلم را غمی میگرفت.
میدونی ۱۸ سال اسارت یعنی چی؟ یک نفر هست که همه این ماجرا را با گوشت و پوستش درک کرده.
در سالروز شهادت حسین لشگری، نخستین خلبان اسیر جنگ ایران و عراق، یاد و خاطره او همچنان زنده است. مردی که سالها در اسارت دشمن مقاومت کرد و اکنون در نبودش، آسمان ایران دلتنگتر از همیشه به نظر میرسد.
در جمع آزادگان، تنها او بود که لباس اسارت بر تن نداشت، نه از روی انتخاب، بلکه چون هرگز نداشته است. یزدیپناه یکی از دهها اسیری بود که رژیم بعث بهکلی از چشم نهادهای بینالمللی پنهان کرد.
روایت آزاده قاسم قناعتگر از مرداد ۱۳۶۹؛
وقتی صدای مجری تلویزیون عراق پخش شد و خبر آزادی را اعلام کرد، کسی نمیتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد. خیلی از اسرا سالها بود دیگر حتی در خواب هم وطن را نمیدیدند.
آزاده مهرورز با اشاره به تجربههای خود در اسارت گفت: از همان دوران و در شرایط سخت اردوگاه، تمرین مداحی را شروع کردم و تلاش کردم این مسیر را ادامه دهم.
هشتمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
در اردوگاه شماره ۵ صلاحالدین تکریت تقویم در اختیار نداشتیم و تاریخ را گم میکردیم. از طریق روزنامههایی که ممکن بود به ما برسد یا نرسد، متوجه میشدیم که آیا وارد ماه محرّم شدهایم یا نه.»
محمد علایی میگوید محرمِ اولِ اسارت نه روضه داشت و نه سینهزنی آشکار؛ تبِ سنگین و سکوتی کشدار چنان بر اردوگاه سایه انداخته بود که جز آهِ اسیران چیزی به گوش نمیرسید.
در هشتمین عصر خاطره الماسهای درخشان، آزاده و مداح مهدی عباسی به بیان خاطرات خود از عزاداریهای دوران اسارت پرداخت.
برگرفته از کتاب «فرزند منگشت»:
در کتاب «فرزند منگشت»، دکتر کیانی از محرمهایی روایت میکند که با نجوا و اشک، در سلولهای تنگ شکل میگرفت؛ ماهی که برای اسیران، فرصتی برای ایستادن در کنار حسین(ع) بود.