پنجمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
در رقابیه، هر گلوله که فرود میآمد، خاکریز را کوتاهتر میکرد و فاصله میان زندگی، شهادت و اسارت را کمتر؛ آنجا، دوستی تمام شد و فرماندهی پایان گرفت.
پنجمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
وقتی زمین گلآلود، شب بیصدا، و رگبار بیامان شد، محمد اسحاقی کلاهخودش را محکم کرد، اشهدش را خواند و برای عبور از مرگ دوید.
پنجمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
حسین احمدی، آزاده اردوگاه تکریت ۱۲، از آنهایی بود که ایستاد، جنگید، و بعد وقتی عکس نگذاشتند از او بگیرند، حتی نامی هم در فهرست اسرا ثبت نشد.
در عید فطر سال ۱۳۶۳، سید آزادگان با پایهگذاری سنتی از ارشد اردوگاه تا تکتک اسرا، همدلی و انسجام میان آزادگان را تقویت کرد. همه در صف ایستاده و با یکدیگر دست داده و روبوسی میکردند.
چهارمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
در اردوگاههای اسارت، اسرا با اختصاص سهمی از نان، شکر و دیگر مواد غذایی، فضایی برای جشن عید فطر ایجاد کرده و لحظاتی از شادی را در دل سختیها رقم میزدند.
چهارمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
نوجوانی که پیش از ۱۵ سالگی اسیر شد، امروز از تجربه زیستن در اردوگاههای موصل، چالشهای بلوغ در اسارت و روزهای پرمشقت روزهداری در بند میگوید.
چهارمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
در ماه رمضان، یکی از اسرای اصفهانی تصمیم گرفت برای دوستانش مربا درست کند. اما در لحظهی آخر، یک اشتباه ساده باعث شد که همهی زحماتش از بین برود.
چهارمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
عبدالله عابدی، آزاده دفاع مقدس، در چهارمین برنامه «عصر خاطره الماسهای درخشان» از نخستین رمضان خود در اسارت گفت.
از پشت دیوارهای اسارت، پیامی برخاست که رسالت آزادی فلسطین را از پشت سیمهای خاردار فریاد زد. سید آزادگان، در نامهای که همه اسرا در دل خود جای دادند، بر پیروی از امام و آزادی فلسطین تأکید کرد و نوشت: "به امید پیروزی نزدیک".
چهارمین عصر خاطره الماسهای درخشان؛
آزاده محمود تاجداری: در اسارت برای سحر، نه اذان و نه هیچ اطلاعاتی در اختیار نداشتیم، به همین دلیل برای تشخیص زمان از نشانههای طبیعی استفاده میکردیم.