وجود سیدعلیاکبر ابوترابی برای آزادگان در اسارت یک نعمت بزرگ بود. گویی خدا او را فرستاده بود تا در دوران سخت اسارت، مراقب جسم و جان و روح آزادگان باشد.
گفتگو با نویسنده تکههای کوچک سیب؛
تکههای کوچک سیب روایت مرحوم حسینعلی رحیمیحاجیآبادی، آزادهای از روستای حاجیآباد، از توابع نجفآباد اصفهان است.
نشست عصر «خاطره آزادگان» با حضور جمعی از آزادگان هشت سال جنگ تحمیلی در سرای ناشران دفاع مقدس در سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برگزار شد.
خاطرات آزاده «منصور قشقایی»؛
بعثیها ما را از دو طرف قیچی کرده بودند؛ ما درست در محاصره عراقیها بودیم. همیشه فکر شهادت را داشتم؛ اما به اسارت فکر نمیکردم. حتی به ذهنم هم نمیرسید که اسیر بشوم. امیدم به شهادت بود.
خاطرات آزاده «صفر پوسه»؛
صفر پوسه یکی از آزادگان و جانبازان شهر دیر است که با وجود داشتن چهار فرزند مشتاقانه به جبهه رفت و به اسارت نیروهای بعثی درآمد و بیش از هشت سال در زندانهای عراق شکنجه شد.
وقتی اوضاع را وخیم دیدم با توسل به ائمه بدون هدف مشخصی شروع به دویدن کردم و در همین حال وقتی به پشت سر خود نگاه کردم، متوجه شدم که «شنی» تانکی که مرا تعقیب می کرد درآمده و آن تانک دیگر قادر به تعقیب کردن من نیست.
قبل از عملیات با ماژیک برای بچهها شعار مینوشتم. مثل «هیهات من الذله، راهیان قدس، کربلا آری، اسارت هرگز، راه قدس از کربلا میگذرد.» شوخطبعها میگفتند: «بنویس ورود هر نوع تیر و ترکش ممنوع».
رمضان در نگاه آزادگان(۸)؛
در لحظه افطار، بهمحض اینکه اولین جرعه آب را مینوشیدم، تمام آن سِحر باطل میشد. آب میشد همان که علم میگوید: مادهای سیال و بیرنگ؛ H2O.
رمضان در نگاه آزادگان(۷)؛
در اوج گرما و فشار تشنگی، برای خنک کردن خود به قطرههای آبی که از کولر ته سالن چکه میکرد پناه میبردیم و زیر آن میایستادیم تا مقداری آب روی بدنمان چکه کند و خنک شویم تا بتوانیم روزهداری کنیم.
رمضان در نگاه آزادگان(۶)؛
شما حساب کنید تمام ۲۴ ساعت ۱۴۰ نفر با اخلاقیات متفاوت در یک اتاق زندگی می کردیم اما برای تمام ساعت هایمان برنامه ریزی داشتیم.