حسین ابتدا به اردوگاه ۱۱ منتقل شد. او بعد از حضورش در اردوگاه در همان ابتدا عکس صدام را که در جهت قبله نصب شده بود، پاره کرد.
خاطرات آزاده محسن جام بزرگ؛
زمانی که عملیات کربلای 5 با موفقیت رو به رو و پیروز شد بعثیها به شدت ناراحت و عصبانی شدند و به خاطر تخلیه خود از ما خواستند تا به امام خمینی(ره) توهین کنیم .
خاطرات آزاده امیل گریگوریان؛
ما در اسارت نماینده یکایک افراد ملت ایران بودیم، چه مسلمان و چه مسیحی (ارمنی)، فرقی با هم نداشتیم و باید تمام مشکلات موجود را پشت سر گذارده و به کشور خود ایران باز میگشتیم.»
یکی از رزمندهها عکس شهید مهدی باکری را با خود وارد اردوگاه کرده بود. آن عکس را به من داد و آن را روی پارچهی دشداشهی عربی کشیدم.
خاطرات آزاده علی هادیتبار؛
آن شب احتمالاً آخرین شبی بود که در اردوگاه میخوابیدم. من مثل همیشه به خودم میگفتم: «نباید به هیچ خبری اعتماد کنم، آزادی رو وقتی باورمیکنم که پامو تو خاک ایران گذاشته باشم».
پزشک که باشید حسابی درگیر غم و آلام بیماران میشوید، دردشان را میفهمید و تلاش میکنید مرهمی و تسکینی برای درد جان و روحشان شوید. حالا اگر پزشک باشید و در جبهههای جنگ طبیب تن مجروحان و زخمیها هم شده باشید که بماند، کارتان سختتر هم میشود.
خاطرات آزاده غلام عسگر کریمیان؛
در طی مدت کوتاهی دور از چشم عراقیها در مسائل مذهبی و فرهنگی موفقیتهای چشمگیری به دست آمد که بزرگترین دستاورد آن حفظ روحیه اسرا با اجرای مراسم دعا و فعالیتهای فرهنگی به مناسبتهای مختلف بود.
خاطرات آزاده حبیب الله معصوم؛
بچه جنوب بود و ساکن خرمشهر که جنگ شروع شد. ظاهرا در گمرک بندر خرمشهر کارگری می کرد. سر و کله عراقی های متجاوز که پیدا می شود ابزار کارگری را زمین می گذارد و سلاح رزم و شرف را به کف می گیرد.
نویسنده کتاب گلبرگهای خاطره:
برخی از آزادگان پس از آزادی و بازگشت به وطن هیچ اشتیاقی به بازگو کردن خاطرات و تلخی های دوران اسارت نداشتند و حتی از یادآوری آن رنج ها و عذاب ها برای خود و نزدیکانشان نیز پرهیز میکردند.
خاطرات آزاده اسماعیل قلیچخانی؛
«قلیچخانی» با بیان خاطراتی از روزهداری آزادگان در دوران اسارت، گفت: در طول اسارت شبهای ماه مبارک رمضان جز معنویاتی که به همراه داشت، برای اسرا شبهای بسیار به یاد ماندنی را در صفحهی خاطراتشان حک میکرد.